04

4.5K 672 29
                                    

-کوک، من دیگه باید برم. یکم استراحت کن، حالت که جا اومد بیا طبقه هفت، اونجا جلسه دارم. از کارمندا بپرسی سالن جلسه رو بهت نشون میدن.

-چشم کیهیون شی...

کیهیون لبخندی بهم زد و از رو زمین بلند شد و به طرف در رفت.

- اگه چیزی خواستی بهم زنگ بزن... میبینمت.

با تکون دادن سرم جوابش رو دادم. بعد رفتن کیهیون چند دقیقه ای چشم هام رو بستم.

"از همین اولش معلومه پدرم درمیاد. معلوم نیس چند نفر رو فراری دادن که کیهیون انقدر ناامید بود ومجبور شده به من اعتماد کنه؛ ولی من باید تمام تلاشم رو بکنم. دو سه تا آیدل نمیتونن صد راه من بشن "

بعد از گذشت پنج دقیقه احساس کردم بدنم بی‌حس شده.

از روی کاناپه بلند شدم و یک دور دیگه به اتاق نگاه کردم و برای رفتن پیش کیهیون بیرون رفتم.

آروم به طرف آسانسور رفتم و کلیدش رو فشار دادم. بعد از باز شدن در آسانسور بدون این که سرم رو بالا بیارم سوار کابین شدم و طبقه هفت رو فشار دادم.

به صفحه کوچیکی که بالا رفتن طبقات رو نشون میداد نگاه کردم که با حس بوی بدی از پشت سرم، متوجه شدم تنها نیستم.

" لعنتی چه بوی بدی میده، نمیتونم نفس بکشم!"

با قیافه توهم رفته اخم کردم که با صدای آسانسور به خودم اومدم و با دیدن شماره هفت روی صفحه سریع از آسانسور بیرون پریدم. نگاه نکردم که اون فرد هم بیرون اومد یا نه.

پا تند کردم و بدون هدف طول ساختمون رو طی کردم.

" لعنتی اون بوی چی بود؟ تاحالا همچین بویی به مشامم نخورده بود!"

به ساعتم نگاه کردم.

"هنوز یازده هم نشده و اون لعنتی میتونست حداقل یک دوش قبل کارش بگیره تا بقیه رو با بوی گندش اذیت نکنه!"

با برخورد به یک نفر، از تو هپروت بیرون اومدم و با دیدن آی ام لبخندی زدم و نفس عمیقی کشیدم.

-هی چطوری پسر؟

-صبح بخیر، اینجا چیکار میکنی؟

-امروز برای گشت زدن تو کمپانی اومدم. کیهیون شی گفت که جلسه داره و میتونم اینجا پیداش کنم.

آی ام لبخندی زد و دستش رو پشت کمرم گذاشت.

-بیا پسر منم دارم میرم همونجا. امروز جلسه سهامدارا با مدلای شرکته. امسال مراسم the fashion awards جلو افتاده...

تعداد مدلای کارآموزایی که امسال کمپانی گرفته زیاد بوده و همه هم درگیر کار کارآموزان چون امسال چند روز بعد مراسم اصلی یک مراسم هم برای تازه کارای دنیای مدلینگ برگزار میشه تا دنیا بشناستشون. هر مدل یک عکاس میخواد و تعداد کارآموزا زیاده و تعداد عکاس‌ها کم.

⌠ You Want Me ⌡Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin