19

2.6K 535 196
                                    

"لعنتی بد جور گند زدی"چشم‌هام رو روی هم فشار دادم و کف دستم رو به پیشونیم کوبیدم "احمق احمق احمـق"

با شنیدن صدایی از سمت اون پسر، به پهلوی چپم چرخیدم و خودم رو به خواب زدم. حتی جرئت روبه رو شدن باهاش رو نداشتم.

با پیچیده شدن دستی دور کمرم، کل بدنم یخ بست. با سختی خودم رو کنترل کردم که متوجه بیدار بودنم نشه.

با شنیدن صدای دورگه‌ای زیر گوشم، به سختی سعی می‌کردم نفس‌هام رو منظم نگهدارم.

-چقدر شیرین بود که با حس رایحت بیدار شدم.

با شنیدن جملش، ابروهام رو توی هم کشیدم.

-رایحت خیلی مست کنندست امگا کوچولو.

با هر سختی بود خودم رو کنترل کردم که با مشت توی صورتش نزنم.

-دیشب عالی بودی بیبی.

دیگه داشت زیاده روی می‌کرد!

با حس کشیده شدن دستش روی بدنم نتونستم تحمل کنم و با یک حرکت به اون طرف تخت پرتش کردم.

+داشتی چه غلطی می‌کردی؟!

با چشم‌های درشت شدش بهم خیره شده بود.

+چیه لال شدی؟ چند لحظه پیش که خوب زبونت به راه بود!

مونی سرفه‌ای کرد و روی تخت نشست.

-در پس هر قضاوت ما یک نفر می‌جوشد، یک نفر می‌سوزد، یک نفر می‌میرد... قبل از این که زبانت الوده کُشتن کسی شود حرف‌های خامت را بگذار خوب بپزد.

یکی از ابروهام رو بالا انداختم و نگاه متعجبم رو بهش دادم.

+وادفاک سر صبحی فلسفی حرف میزنی؟؟ کرم کتاب چیزی هستی؟

سرفه دیگه‌ای کرد و به چشم‌هام نگاه کرد.

-فقط می‌خواستم بگم زود قضاوت نکن.

نفس کلافم رو بیرون دادم و از روی تخت بلند شدم که کمرم تیر بدی کشی.

+کتاب انجیل بخوره تو کمرت. لعنتی چی‌کار کردی که انقدر درد می‌کنه؟!

با حس پیچیدن چیزی به دور کمرم شوکه به پشت سرم نگاه کردم.

+د..داری چی‌کار می‌کنی؟!

-با اون اتفاقاتی که دیشب برای خودت رقم زدی، عمرا بتونی به تنهایی کارات رو انجام بدی.

با کلافگی دست‌هام رو روی دست‌هاش گذاشتم و از دور کمرم بازشون کردم.

+به کمکت نیاز ندارم.

ملحفه رو دورم محکم تر کردم و به طرف حموم رفتم.

+پسره عوضی فکر کرده کیه که این طوری رفتار می‌کنه؟

همین طور غرغر کنان شیر آب رو باز کردم و با تنظیم شدن دمای آب، بدن دردمندم رو زیر دوش بردم تا شاید یکم از دردم کم بشه.

⌠ You Want Me ⌡Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang