17

3.3K 586 63
                                    

Jk pov

+بهتره از در پشتی بریم تو.

باشه‌ای گفتم و بدونی که کسی متوجه ما بشه از در پشتی وارد کمپانی شدیم.

با دیدن آی ام توی راه رو براش دست تکون دادم.

+چقدر خوب شد که اومدین. کم کم داشتم نگرانتون می‌شدم.

-اون‌ها چرا اینجان؟

به خبر نگارهایی که توی طبقه اول بودن اشاره کردم.

+اون‌ها برای مصاحبه با شما دوتا اینجان ولی کمپانی بهشون این اجازه رو نمیده و دارن اعتراض می‌کنن.

سرم رو تکون دادم و به تهیونگ نگاه کردم .

-الان می‌خواین چی‌کار کنین با این همه خبر نگار؟

+بهتره برین دفتر تو جونگ کوک تا بهتون خبر بدیم. کنار هم باشین بهتره.

-باشه پس منتظر خبرت می‌مونیم.

سوار آسانسور شدیم و به طرف دفتر من رفتیم.

.

تهیونگ در رو پشت سرش بست و به ولو شدنم روی کاناپه چشم دوخت.

-واقعا از خبرنگارا بدم میاد مثل چی می‌چسبن به آدم.

همین طور که غر غر می‌کردم، نگاهم رو به تهیونگ دادم که یادم اومد اون برای اولین باره اومده توی دفترم.

سریع از سر جام بلند شدم.

+چیزی شده؟

به طرف یخچال کوچیکی که کنار دفترم بود رفتم و دوتا نوشیدنی برداشتم.

-راستش این اولین باریه که اومدی به دفترم..پس...

دستم رو پشت گردنم کشیدم.

تهیونگ ابرویی بالا انداخت.

+اولین بار؟

نگاهم رو به تهیونگ دادم که دستم رو کشید و روی صندلیم پرتم کرد.

-هی!

دست‌هاش رو روی دسته‌ی صندلی گذاشت و از فاصله کمی بهم خیره شد.

+یادت اومد؟

دست‌هام رو روی سینه تهیونگ گذاشتم و به عقب هولش دادم.

-اره..یادم اومد، حالا نمی‌خواد شفاف سازی کنی.

با تک خنده‌ای عقب رفت.

از روی صندلی بلند شدم و دستم رو روی شکمم کشیدم.

-من گشنمه..بیا یک چیزی بخوریم.

تهیونگ با تعجب به طرفم برگشت.

+گشنته؟؟ چطوری می‌تونی الان این رو بگی؟!

کمی ابروهام رو توی هم کشیدم و لب‌هام رو جلو دادم.

-من که چیزی نخوردم. صبح که نذاشتی، حداقل بذار اینجا یک چیزی بخورم.

⌠ You Want Me ⌡Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora