18

3.4K 564 55
                                    

***

Jin pov

+به سلامتی.

شاتم رو برداشتم و تمام مایع تلخ داخلش رو نوشیدم.

با بوی الکلی که توی سرم پیچید صورتم رو جمع کردم.

+اوه انگار به نوشیدن عادت نداری.

-خیلی کم می‌نوشم.

مونی سری تکون داد و دوباره شاتم رو پر کرد.

به طرف استیج برگشتم و نگاهم رو به افرادی که بدون توجه به امگا و آلفا بودنشون با هم می‌رقصیدن دادم.

آهی کشیدم و سرم رو پایین انداختم.

+بهتره ذهنت رو مثل همون‌هایی که تا چند لحظه پیش نگاهشون می‌کردی رها کنی.

زیر چشمی بهش نگاه کردم.

+خودت رو رها کن، چون اون وقته که شکوفا می‌شی.

منظورش از این حرف‌ها چی بود؟

کامل به طرفش برگشتم و سوالی نگاهش کردم.

لبخندی زد و شاتش رو روی میز قرار داد.

+چرا انقدر خودت رو اذیت می‌کنی وقتی افراد این دنیا اولویت‌هاشون نجات جون خودشونه؟

به صندلیم تکیه دادم و نگاهم رو به جمعیت دادم.

-درسته ولی برای کسی که شغلش نجات جون ادم‌هاست دنیا فرق داره.

سری تکون داد و شات جدیدی به دستم داد و با هم نوشیدیم.

با نوشیدن شات سوم افکارم آزاد شده بود. حس سبکی می‌کردم.

بهتر بود امشب فقط کیف می‌کردم.

قهقه‌ی بلندی زدم و شات بعدی رو نوشیدم.

-اه مونی...

+بله؟

-بیا امشب رو خوش بگذرونیم. دیگه نمی‌خوام بهش فکر کنم.

لبخدی زد و سری تکون داد.

+حتما!

از روی صندلی بلند شد و دستش رو به طرفم گرفت.

+افتخار همراهیتون رو دارم؟

دستم رو توی دستش گذاشتم و باهم به وسط جمعیت رفتیم.

با ورودمون، ریتم آهنگ تند شد و به همون نسبت بدن‌هامون رو حرکت می‌دادیم.

برای اینکه صدام توی اون سر و صدا بهش برسه نزدیکش شدم و زیر گوشش زمزمه کردم:

-من زیاد رقصم خوب نیست.

+بهتره بی‌خیال باشی، با جمع همراهی کن.

دست راستم رو روی شونش گذاشتم و خودم رو به ریتم سپردم.

دستش رو روی کمرم حس کردم ولی بهش اهمیتی ندادم.

⌠ You Want Me ⌡Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang