ووت یادتون نرهههههه❤️❤️❤️______________________________________
بیرون تو حیات خلوت روبروی هم نشسته بودن و داشتن غذایی که به کمک بک و مینهو درست شده بود رو میخوردن،چان چیزی نمیگفت و اون دوتا فقط گهگاهی یه چیزی میپروندن که با نگاه غضبناک چان دوباره ساکت میشدن و سرشون رو میکردن تو بشقاباشون .
*چان؟الان چیکاره ای؟ کجا مشغولی؟
مینهو خسته از سکوت بالاخره ترس رو کنار گذاشت و پرسید .
_فعلا هیچی... فک کنم شنیده باشی که از شرکت زدم بیرون...
چان مرموز پرسید و با سوظن خیره اش شد .
*تو که خیلی تو شرکت جات خوب بود ، مشکل چیه؟
_نمیخوام زیر بار منت اون باشم
*داری لج میکنی به نظرم... اینجا موندن به نفعت نیست
گفت و نگاهی به بک انداخت که با کنجکاوی به چان خیره بود .
_اتفاقا به نفعمه
چان با نیشخند گفت و رد نگاهش رو روی بک دنبال کرد و به چشمای کنجکاو بیون رسید که بلافاصله با چشم تو چشم شدن باهاش سرش رو دوباره توی بشقابش برگردوند و خودش رو مشغول غذا خوردن نشون داد .
*دوست دخترت چطوره؟
با این حرفش دستای بک یهو یخ بست و
لقمه ای که تو دهنش بود انگار داشت هر لحظه بزرگتر میشد و میخواست خفه اش کنه .چان عصبی بعدِ برداشتن نگاهش از بک به مینهو نگاه کرد که با نیشخندِ اعصاب خورد کنی که ناشی از به هدف رسیدنش بود بهش نگاه میکرد،دندون قروچه ای کرد و ادامه داد.
_باهاش بهم زدم، خیلی وقته... انگاری کلاغا خبرا رو دیر میرسونن
*چه جالب... هفته ی پیش که باهاش حرف میزدم چیز دیگه ای میگفت،اون...
با بلند شدن یهویی بک حرفش نصفه موند و با تعجب به عذرخواهی کوتاهش گوش کرد و مسیر رفتنش رو دنبال کرد .
بک دیگه نمیخواست اونجا بمونه ، نه اینکه
رابطه ای با چان داشته باشه که بخواد این حق رو به خودش بده که ناراحت بشه ، نه ، چون اون و چان درواقع اصلا همو نمیشناختن ، اون فقط سَر خورده بود ، سرخورده از اینکه نمیتونه مثل بقیه باشه و راحت زندگی کنه ، میدونست کراش زدنِ اینجوری ممکنه خیلی اذیتش کنه ولی بازم به این کار ادامه میداد ، همه ی ملت که مثل اون نبودن ، همه عادی بودن ، معمولی،ولی اون...سرش رو به دوطرف تکون داد و بعد گذاشتن ظرفایی که با خودش آورده بود توی سینک مشغول شستنشون شد بدون اینکه بدونه اون پشت چه جنگی راه انداخته .
______________________________________
_چرا چرت و پرت میگی؟
چان با عصبانیت از اونطرف میز خم شد روش و یقه ی مینهو رو کشید و تو صورتش غرید .
ВЫ ЧИТАЕТЕ
🌲my caretaker🌲 [کامل شده]
Фанфик🧜♂️My caretaker🧜♂️ نام: سرایدار من نویسنده: BOOM ژانر: درام، فلاف، طنز، اسمات،... کاپل: چانبک . . . 🍂خلاصه🍂 بیون بکهیون یه تحصیل کرده تو رشتهی مهندسی کشاورزیـه و برای نوشتن پایان نامهاش به پول و تمرکز احتیاج داره و بخاطر همین هم سرایدار ویل...