ووتمو بدین برین🔪🙌❤️
با متوقف شدن ماشین توی حیاط هردو پیاده شدن و بک به چان کمک کرد تا خریدهاشون رو ببرن توی آشپزخونه و وظیفهی جابجاییشون طبق معمول افتاد گردن بک.
چان سمت اتاقش رفت و لباس هاش رو عوض کرد.
وقتی برگشته بود بک با همون لباس های بیرونیش جلوی تلویزیون روی مبل لم داده بود و کانالا رو هی اینور اونور میکرد.چان به پای بک یه ضربهی کوچولو زد و بک هم زود پاهاش رو جمع کرد تا چانم بتونه بشینه.
_برو لباساتو عوض کن
+بعدا عوضشون میکنم
چان سریع سمتش خم شد و کنترل رو ازش گرفت و همون جور بیخیال و بی توجه به غر غرای بک دوباره حرفش رو تکرار کرد.
_برو عوضشون کن
+نمیخوام
بک تو جاش غلت زد و محکم با کف پاش به رون چان فشار آورد تا با لجبازی هلش بده پایین.
_جوجه اردک زشت
چان زیر لب گفت و بک فقط فشار پاش رو شدیدتر کرد و جوابش رو داد .
+خودتی
چان از گوشه ی چشم نگاهش کرد که داشت با چشم های تنگ شده دیدش میزد و متوجه شد که این پاندای زشت دنبال دعواس ، پس دیگه چیزی نگفت و فقط گذاشت به لگد زدناش ادامه بده ، هرچند که یه طرف رونش کاملا از درد بی حس شده بود و چان میتونست شرط ببنده که تا آخر شب کبودم میشه ولی بازم مقاومت کرد و چیزی نگفت چون داشت مراعاتش رو میکرد و نمیخواست بیشتر ناراحتش کنه،پس امروز روز اون بود، روز بیون بکهیون ، سرایدار لعنتی باباش.
______________________________________
یه ساعتی بود که سرگرم تماشای یه مستند بود و بک هم نیم ساعت پیش لجبازی هاش رو تموم کرده بود و همونجور جمع شده روی مبل خوابش برده بود.چان نگاهی بهش کرد و خنده اش گرفت.
اونجور که کون تپلش رو طرف چان گرفته بود که مثلا بگه برو تو کونم ، خیلی کیوت طور بود و همون جورم خوابش برده بود.آروم جوراب هاش رو دونه دونه از پاهاش خارج کرد و دستی به انگشتای کوچولو و سفیدش کشید.
همون جور که مشغول بازی با انگشتای پای بک بود یاد اتفاقات شب قبل افتاد و یه سری سوالای بی جواب که ذهنش رو پر کرده بودن.
با کمال دیوثیت برای گرفتن جواب اون سوالا نقشه کشیده بود و حالا که نزدیک غروب بود بهترین زمان برای اجرا گردن نقشه اش بود!!
از جاش بلند شد و سمت آشپزخونه رفت.
بسته ی سوجویی که گرفته بود رو روی کانتر گذاشت و دنبال اسپری خامه تو یخچال گشت.بک انگاری قایمش کرده بود، چون اون پشت مُشتا گذاشته بودتش و روش رو پر کرده بود از میوه که مثلا چان نتونه پیداش کنه.
BẠN ĐANG ĐỌC
🌲my caretaker🌲 [کامل شده]
Fanfiction🧜♂️My caretaker🧜♂️ نام: سرایدار من نویسنده: BOOM ژانر: درام، فلاف، طنز، اسمات،... کاپل: چانبک . . . 🍂خلاصه🍂 بیون بکهیون یه تحصیل کرده تو رشتهی مهندسی کشاورزیـه و برای نوشتن پایان نامهاش به پول و تمرکز احتیاج داره و بخاطر همین هم سرایدار ویل...