🍀Part:12🍀

1.7K 562 84
                                    


ووت بدین دیگه ❤️❤️❤️❤️☹️اینم کاریه من هر بار بخوام ازتون🔪

_____________________________________

چند دقیقه ای میشد که بیدار شده بود و داشت به صدای نفسهای چانیول گوش میداد.

هنوزم محکم بغلش کرده بود و بازوهای قویش رو دورش پیچیده بود.

یعنی الان جدی جدی دوست پسر دو تا مونده قبلیش یکی بود که از سر دلسوزی باهاش دوست شده بود و دوست پسر قبلیشم یه لاشی بود و کراش الانشم هیونگش؟

لبش از یادآوری بدشانسی هاش آویزون شد و فینی کرد.

با تکون خوردن چان سریع خودش رو به موش مردگی زد و پلکهاش رو به هم چسبوند.

چان بلند شد و با صورت پف کرده اش روی صورت بک خم شد تا چکش کنه.

_بیون من میدونم بیداری

بک با خجالت و لبخند خِنگی چشماش رو باز کرد و به قیافه ی خواستنی چان خیره شد.

چان با چشمهای درشتش هنوزم خیره بهش بود و چیزی نمیگفت.

یهو فاصله صورت هاشون رو زیاد کرد و از تخت بلند شد.

_انگار الان بهتری

چان با صدای خواب الود گفت و شروع کرد به خاروندن شکمش.

+مغز من عین ماهیه ، نمیخواد نگران من باشی

_اتفاقا نباید فراموش کنی احمق...باید یاد بگیری که دوباره سرت کلاه نره

چان بهش توپید و اونم با غُدی تو جاش نشست.

_من گشنمه پاشو یه چیز درست کن بخوریم

چان غُر زد.

+همش من درست کنم؟ من الان شکست خوردم

بک هم در جوابش جیغ جیغ کرد ولی معلوم بود که نتیجه نمیگیره.

_پاشو بابا زر نزن

چان چند دقیقه ای که جلوی آینه بود باهاش بحث کرد و بعدم با پرتاب کردن لنگه دمپایی تو پاهاش سمت بک از اتاق خارج شد.

بک سریع جا خالی داد و دمپایی بدبخت رو که حالا کنارش سقوط کرده بود رو دوباره سمت مسیر
رفته ی چان بی هدف پرت کرد که فقط محکم خورد به دیوارِ کنار در و بعدش افتاد روی زمین.

با غر غر از جاش بلند شد و اونم از اتاق خارج شد.

اصلا فکرش رو نمی‌کرد روزِ بعد از شکستش قراره انقد نرمال باشه!!!!

همشم بخاطر اون پارک دراز بود...

با لبخند وارد آشپزخونه شد و با قیافه ی در هم چانیول روبرو شد.

_اول صبحی چته نیشت تا بنا گوش بازه؟ گشنمه میگم اه

بازم غر غر کرد و بک بعد جمع کردن خنده اش سمت چای ساز رفت و آماده اش کرد.

🌲my caretaker🌲            [کامل شده]Where stories live. Discover now