🍀 last part 🍀

1.6K 388 351
                                    


+ای...شین ؟!

پسرِ پشتش مثلا بیخیال نیشخند زد و کنارش قرار گرفت و مشغول شستن دستاش شد .

=مشتاق دیدار بیون بکهیون !!

بک عصبی نفسش رو از بینیش بیرون داد و مشغول شستن دستاش با حرص شد .

+من اصلا مشتاق نبودم ، نیستم و نخواهم بود

=اوکی بیبی

ای شین که کارش تموم شده بود به روشویی تکیه داد و به بک خیره شد .

=من یه عذرخواهی بهت بدهکارم

+نیازی ندارم...فقط گمشو زودتر

=چیه ، نکنه چون با دوست پسرت اینجایی می‌ترسی بهت شک کنه که با اِکسِت داری حرف میزنی !!

+اون اینجوری نیست...در ضمن اون نامزدمه

=جدی؟! بیخیال !!! چجوری اخه؟! واسه همه ادا تنگا رو در میاوردی حالا این پارک چانیول چی داشته که بهش کون دادی؟!

ای شین تا حدی عصبی و حرصی گفت و به بک نزدیک تر شد و روش خم شد .

+حد خودتو بدون

=مثلا حد خودمو ندونم قراره چه غلطی بکنی؟!

+گمشو اونور ببینم

بک به عقب هلش داد و خواست از کنارش رد شه که ای شین محکم از بازوش گرفت و مانعش شد .

+گفتم ولم کن

بک تقریبا داد زد و ای شین محکم تر نگهش داشت و بیشتر سمتش خم شد .

=هیسسسس...اَه...چرا شلوغش میکنی؟!!...فقط قراره حرف بزنیم

+چه حرفی؟! من باهات حرفی ندارم...ولم کن

بک محکم خودش رو تکون داد ، ولی ای شین محکم تر گرفتشو با حرص کمی بالا کشیدش .

=بیون بکهیون ، من بارها بهت گفته بودم دوست دارم ، حتی بخاطر تو لعنتی صبر کردم ، اونوقت تو چی؟! وقتی هنوز با من تو رابطه بودی با اون پارک چانیول لعنتی ریختین رو هم...من حق داشتم حتی بکشمت ، خیلی بهت رحم کردم

+ولم کن...دوستم داشتی؟!واقعا مسخره اس!!! دلیل چرت تری واسه این رفتارت نداشتی که اینو گفتی؟!...ولم کن

تیکه آخر حرفش رو با حرص گفت ، ولی یهو ای شین با دست آزادش محکم پس گردنش رو گرفت و سعی کرد بزور ببوستش .

بک داد زد و سعی کرد با چپ و راست کردن سرش مانع بشه .

=لعنت بهت

محکم تر پشت گردن بک رو گرفت که گریه اش در اومد ، ولی تا خواست حرکتی بزنه از پشت موهاش کشیده شد و با شدت به عقب پرت شد .

_میکشمت تخم سگ

چانیول با چشم های خون افتاده اول رو به ای شین گفت و بعد نگاه سر سری ای به بکهیونی که می‌لرزید کرد و بلافاصله دوباره سمت ای شین حمله کرد و شروع کرد به کوبیدن مداوم مشتاش تو صورت پسر .

🌲my caretaker🌲            [کامل شده]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora