🍀Part :6🍀

1.7K 577 88
                                    

ووت و نظر یادتون نره جوجه های قشنگ دنیا❤️❤️
______________________________________

چان با اون دست های جذابش داشت رانندگی می‌کرد و بک هم هر از چند گاهی نفس عمیق می‌کشید تا خودش رو کنترل کنه و سمتش حمله نکنه !!!!!!

با اون عینک آفتابی هزار برابر جذاب تر شده بود ، مخصوصا که بازوهای برنزه اش از تیشرت مشکیش زده بود بیرون و انعکاس نوری که از کمربندش میومد داشت کورش می‌کرد و داشت با دلبری هاش بک رو دیوانه می‌کرد .

_خوبی ؟!

چان یهو پرسید و شوکه اش کرد .

+ها ؟!!

_چته چرا گیج میزنی ؟ حالت خوبه ؟

+اها...نه...آره خوبم...معلومه که خوبم....چرا باید بد باشم ؟

هُل هُلی گفت و روش رو برگردوند و به بیرون خیره شد ، چان با گیجی تک خندی زد و آروم فرمون رو چرخوند و جلوی درمانگاه کوچیک نگه داشت .

هردو آروم پیاده شدن ، ولی بک تندی پرید تو ساختمون و چانِ گیج رو تنها گذاشت .

چان بعد از قفل کردن در ماشین داخل رفت و دنبال بک گشت ، اما هیچ جا نبود .

*دنبال آقای بیون میگردین ؟

با صدای پرستار جوون که خیلی شیرین میزد سمتش برگشت و با اخم تایید کرد .

*رفته دستشویی...

و به در پشت چان اشاره کرد ، چان هم سر به تایید تکون داد و سمت صندلی رفت و روش نشست و منتظر موند تا اون دردسر کارش تموم شه .

بک ، اما تو دستشویی داشت به خرابکاری لای پاهاش رسیدگی می‌کرد و میزد تو سر خودش که چرا انقدر بی چشم و رو شده ؟؟؟

به هر حال تو عمر 25 ساله اش این طبیعی بود که بعد این همه مقاومت این بلا سرش بیاد .

یکم با خودش ور رفت و از اونجایی که حتی فکر به یه نقطه ی پارک میتونست راحتش کنه خیلی سریعتر از چیزی که فکر می‌کرد خلاص شد و از دستشویی خارج شد که البته این فکری بود که خودش می‌کرد ، چون قیافه چان اون بیرون اصلا چیزی نبود که بگه زمان کمی رو اون تو بوده .

چان عصبی سمتش اومد و تو صورتش خم شد .

_چه گوهی میخوردی اون تو ؟

اما چند ثانیه بعد خودش با آنالیز قیافه ی قرمزِ بک کوچولوی روبروش متوجه شد که چه اتفاقی تو دستشویی افتاده .

"فاک چقدر کیوت" تو ذهنش گفت و بعد بشدت به خودش توپید ، حتی تصور جق زدن این موجود کوچولو هم خیلی کیوت تر از کیوت بود و نمی‌دونست چرا داره دیوونه میشه !!

خودش جو بینشون رو جمع کرد و با سرفه ای کمی ازش فاصله گرفت .

_بدو برو پیش دکتر کارتو برسه بریم شهر من کار دارم...

🌲my caretaker🌲            [کامل شده]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang