🍀Part :16🍀

1.8K 558 250
                                    


همه جا به طرز اغراق آمیزی ساکت و آروم بود و همینم باعث می‌شد خیلی راحت صدای نفس های آروم بیون رو بشنوه که آسوده از دو جهان خواب بود .

آروم می‌روند و به خیلی چیزا فکر میکرد .

به خودش ، دعواش با پدرش و ترک شرکت و شونه خالی کردن از مسئولیت و اومدنش به اینجا .

نفس عمیقی کشید که با تکون خوردن بک و باز شدن چشم هاش برای چند ثانیه نگاهش کرد و دوباره مسیر نگاهش رو به جلو داد .

+چانیول؟!

گیج صداش زد و صاف تر تو جاش نشست .

+هنوز نرسیدیم؟

_میبینی که

با تخسی جوابش رو داد و بک فقط لباش آویزون شد .

+معذرت که خواستم

_خوبه خودت میدونی اشتباه کردی

+خوب نمیشد که ، اونهمه پولِ وسیله هارو دادیم بعد اونجا بمونن؟!

_دادیم؟؟! جدی؟ یادم میاد گفته بودی کیف پولتو جا گذاشته بودی ؟

بک فقط خجالت زده لب هاش رو روی هم فشرد و سرش رو خم کرد و با پایین ترین تن صداش جوابش رو داد .

+خوب میدم پولتو...خسیس

آخر حرفش رو خیلی آروم گفت ولی به هرحال چان شنیدش . 

_بچه پررو

بک نیم نگاهی بهش انداخت و بعدش چشم های پف کرده اش رو به بیرون داد و با دیدن ویلا جمع و جور تر تو جاش نشست .

با ورودشون به حیاط ، چان بی توجه سمت ویلا رفت و بک هم در حالی که مثلا خیلی داشت خجالت می‌کشید ، پلاستیک غذاها رو برداشت و بعدِ مطمئن شدن از ناپدید شدن چان با خوشحالی توش رو نگاه کرد و براشون زبونی در آورد .

+تو خواب ببینی من بهت پول بدم

برای چان هم زبون درازی کرد و اونم وارد ویلا شد و سمت آشپزخونه رفت و خوراکی ها رو تو یخچال گذاشت و بعد عوض کردن لباساش دوباره برگشت تو حیاط و بی توجه به تاریکی هوا مشغول کار شد .

خواب از سرش پریده بود و داشت به کارای خجالت آورش فکر میکرد که تو حالت نیمه مستی انجامشون داده بود .

لب پایینش رو با زبونش خیس کرد و بعد گازش گرفت .

_خسته نمیشی انقدر با اینا ور میری؟!

با صدای چان یه کوچولو ترسید ولی بعدش با فکر به سؤالش فقط آروم خندید .

+نه ، دوست دارم

_برای من که جذابیتی نداره کارت ، بیشتر یه چیز دیگه برام جذابه

بعدِ حرفش نیشخندِ پر صدایی زد و بک با اخمِ مشکوکی بهش چشم دوخت .

🌲my caretaker🌲            [کامل شده]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang