سلوم😊
ووت یادتون نره ❤️😇
______________________________________چند دقیقه ای بود که بیدار شده بود و مشغول تماشای پسر کوچولویی شد که کنارش راحت خوابیده بود و آروم آروم نفس میکشید .
سرش رو جلوتر برد و بیشتر بهش نزدیک شد .
به پلکای نرمش که بسته بودن نگاهی انداخت و آروم خندید .
زیادی کیوت بود...
این دیگه تهشه !
چطور یکی میتونست این همه جذاب و خواستنی باشه ؟!
انگشتاش رو آروم جلو برد و یکم موهای روی پیشونیش رو اینور و اونور کرد .
بک نفس عمیقی توی خواب کشید و بعدش دوباره مشغول آروم نفس زدن شد .
واقعا حرکاتش همزمان که خوردنی و کیوت بودن ، کشنده هم بودن .
چان بوسه ی آرومی به لب های گرمش زد و عقب کشید .
_بک ؟! نمیخوای بیدار شی ؟! باید آماده شمااا ؟!!!
بلاخره روزی که باید بیخیالی و خوشگذرونی رو میبوسید و میذاشت کنار رسیده بود .
دیشب باید میرفت ؛ اما با موس موس کردن خودش و بک کار به صبح کشید .
نگاهش رو تو همه جای صورت و گردنش چرخوند و با دیوثیت و مقدار زیادی ناامیدی به کبودی هاش نیشخند زد .
_بیون بکهیون ؟! قرار نیست از عشقت قبل رفتن خداحافظی کنی ؟!
با صدای بلندتر و خشداری گفت و باعث شد بک تو جاش تکون بخوره و یکمی هم اخم کنه .
_بیبی ، بیا با هم صبحانه درست کنیم ، هم ؟!
بک حالا چشم های گیجش رو باز کرد و نگاهی به فاصله اشون انداخت .
هوا هنوز تاریک بود و یکم موقعیت ناجور بود .
یه بخش بزرگی از مغزشم در حال عر زدن بود و این حالش رو بدتر میکرد و باعث میشد حالت تهوع بگیره .
+چان
_جونم
گیج صداش زد ولی نمیدونست چرا !
_من تا برم دستشویی و برگردم نمیخوابی که ؟!
+نه...برو
بک خندید و کش و قوسی به بدنش داد و دستاش رو بالای بدنش کشید .
چان بعد دوباره جمع شدن بک بوسه سریعی به گردنش زد و از روی تخت بلند شد .
بک به رفتنش و ناپدید شدنش پشت در دستشویی نگاه کرد و در جا بعد بسته شدن در لباش آویزون شد .
چرا انقدر حس میکرد چان بره دیگه برنمیگرده ؟!
تو جاش نشست و گیج دست تو موهای شلخته اش کرد و سرش رو خاروند .
ESTÁS LEYENDO
🌲my caretaker🌲 [کامل شده]
Fanfic🧜♂️My caretaker🧜♂️ نام: سرایدار من نویسنده: BOOM ژانر: درام، فلاف، طنز، اسمات،... کاپل: چانبک . . . 🍂خلاصه🍂 بیون بکهیون یه تحصیل کرده تو رشتهی مهندسی کشاورزیـه و برای نوشتن پایان نامهاش به پول و تمرکز احتیاج داره و بخاطر همین هم سرایدار ویل...