ووت ووت ووت ووت ووت ووت ووت
اقااااا☹️ ووت بدین دیگه ،اگه هم دلتون میخواد بقیه بخندن به باقی دوستاتونم معرفی کنید فیکو😂😂😂
______________________________________صبح زود بلند شده بود و چان رو روی کاناپه جلوی سینما ی خانواده پیدا کرد.
خمیازه ای کشید و همونطور که سر دردناکش رو ماساژ میداد سمت آشپزخونه رفت.
مشغول آماده کردن صبحانه شد که چان هم پشت سرش وارد آشپزخونه شد.
+سلام
گفت و چان فقط با تکون دادن سرش جوابش رو داد، روش رو برگردوند و دیوار روبروش رو مخاطب فحشاش قرار داد که با صدای چان تو جاش یخ بست، اگه متوجه حرکات دیوونه وارش شده بود چی؟
_سرت خوبه؟
لبهاش رو روی هم فشرد و فقط به بالاپایین کردن سرش اکتفا کرد.
_نمیخواد کاری بکنی دستت هنوز خوب نشده.
با حرف چان نگاهش سمت مچ کبودش که حالا داشت اطرافش به زردی میرفت کشیده شد.
+نه خوبه... دیگه درد نمیکنه فقط الکی کبوده
با اومدن چان و ایستادنش درست کنارش آب دهنش رو بی صدا قورت داد و خودش رو مشغول نشون داد ولی نگاه میخ شده ی چان قرار نبود دست از سرش برداره.
"تورو خدا الان نه ...توروخدا الان نه" هی تو ذهنش تکرار میکرد ولی با صدای چان خون تو رگاش خشک شد.
_دیشب اون پسره... ای شین... باهات چیکار داشت؟ آدمه درستی نیست، باهاش چه رابطه ای داری؟
دوباره آب دهنش رو قورت داد و نگاهش رو کمی بالا آورد و به چان خیره شد و با دیدن قیافه جدیش که خیلی براش ترسناک و بیخود بود تندی نگاهش رو برگردوند،همون چان وحشی و شیطون خودش رو میخواست، این آدم عجیب کی بود دیگه؟
_منتظرم
+دوست پسر قبلیمه
بک با مِن مِن گفت.
_مشکلت باهاش چیه که اونجوری میکرد؟
+هیچی بخدا...
سمت چان برگشت و با تمام مظلومیتی که تو وجود پدرسوخته اش بود بهش نگاه کرد تا از خر شیطون بیاد پایینو یکم مهربون تر بشه اما نگاه چان تغییری نکرد.
_یعنی چی هیچی، بخاطر هیچی که برام مرز تعیین نمیکنه
+چه مرزی؟
_گفته بیرون اینجا هرجا گیرت بیاره پدر ازت درمیاره... من باید بدونم تا بهت کمک کنم
+چیزه.... من خوب... شب تولدش براش.... دو تا...
ابروهای چان از مکث زیادش بالا رفته بود و مثل آدم فضاییا با چشماش بهش لیزر میزد.
_بگو دیگه...
ESTÁS LEYENDO
🌲my caretaker🌲 [کامل شده]
Fanfic🧜♂️My caretaker🧜♂️ نام: سرایدار من نویسنده: BOOM ژانر: درام، فلاف، طنز، اسمات،... کاپل: چانبک . . . 🍂خلاصه🍂 بیون بکهیون یه تحصیل کرده تو رشتهی مهندسی کشاورزیـه و برای نوشتن پایان نامهاش به پول و تمرکز احتیاج داره و بخاطر همین هم سرایدار ویل...