🍀Part:7🍀

1.6K 615 80
                                    


اول ووت
راضی نیستم بخدا😢😂😂😂

___________________________________

صدا میومد، صدای زیادی ام میومد،صدای کوفتی آهنگ و جیغ و داد یه جمعیت وحشی.

" دقیقا اون بیرون داشتن چیکار میکردن؟!"

بک به اینجور چیزا فکر می‌کرد و طول و عرض اتاق رو با قدمهای بلندش رصد می‌کرد ،درواقع داشت به این فکر می‌کرد که اگه به سر یکی از اون احمقا بزنه که برن تو باغشو زحماتش رو لگد مال کنن باید چیکار کنه؟! به باغ پشت حیات از طریق پنجره اش دید داشت ولی باغ جلو چی؟؟؟؟

بک یهو متوقف شد و با قیافه ی درمونده ای ناله کرد و چند بار محکم پاهاش رو به زمین کوبید.

واقعا اگه باغش خراب میشد رسما باید تا سال بعد صبر می‌کرد تا بتونه دوباره اون گیاه های ارزشمندِ موردِ نظرشو  بکاره.

ناخن شستش رو تو دهنش گرفت و مشغول گاز گاز کردنش شد، استرس داشت دیوونه اش می‌کرد و از طرفی هم عطش بیرون رفتن داشت خفه اش می‌کرد، حالا باید چیکار می‌کرد؟؟؟

اگه بخاطر  قولی که به اون پارکِ لعنتی داده بود پای مردونگیش وسط نبود الان اون بیرون بود و داشت سرِ ملت داد میزد که خفه شن و برن به درک، ولی دست و پاش گیر بود و این بیشتر حرصیش می‌کرد.

آروم به سمت در حرکت کرد و گوشش رو بهش چسبوند، صدای کسی از بالا نمیومد و این یعنی مهمونای لعنتیش به حرف پارکِ درازِ وحشی گوش دادن و به طبقه بالا نیومدن.

هوف کلافه ای کشید و چسبیده به در موند و با بیچارگی و لبای آویزون به روبروش خیره موند ولی با صدای خش خشی که بک بشدت بهش حساس بود سرش تندی از در فاصله گرفت و با گوش‌هایی که حالا بشدت حساس شده بود به طرف پنجره ی اتاقش قدم تند کرد.

+وات... د... فاک

با دیدن زوج تو باغ با حرص و شوکه داد زد و تند تند اقدام کرد به باز کردن پنجره ولی لعنتی بدجور لج کرده بود و انگاری قصد باز شدن نداشت.

اون جفتِ مسخره ی لعنتی دقیقا به چه دلیل کوفتی ای داشتن اونجا باهم کارای بی‌تربیتی میکردن؟؟؟؟!

چند بار با حرص کوبید به شیشه ولی از اونجایی که شیشه تازه عوض شده بود و چانِ بدردنخور یه خوبشو نسب کرده بود و البته با توجه به صدای بلند موزیک تو بک گراند مسلما چیزی شنیده نمیشد.

با حرص جیغ زد و بی خیالِ مردونگیش شد، چون لعنت بهش اون بیشعورا داشتن وسط گلای معصومش میکردن تو هم!!!

تند سمت در رفت و دستگیره رو کشید پایین ولی در کمال تعجب و ناباوری قفل بود؟

+چرااااا؟ چرا چرا چرا چرا؟؟؟

مثل وحشیا به در می‌کوبید ولی فایده ای نداشت انگار، اون پارکِ بیشعور داشت چیکار می‌کرد که اینجوری محافظه کار شده بود؟

🌲my caretaker🌲            [کامل شده]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora