THE KILLER(7)

183 44 2
                                    

به محض اینکه به خانه رسید نامه را باز کرد:

"رئیس پلیس ایم دو همسر و دو فرزند داشت.
وقتی همسر اول بیمار شد دنبال جایگزین گشت و با همسر دوم ازدواج کرد.
همسر دوم در برابر او سکوت نمیکرد برخلاف همسر اول.
و نتیجه میشد شکنجه با برق.
همسر اول او را مداوا میکرد و انها با هم دوست شدند.
تصمیم گرفتند ایم را لو بدهند.
خدمتکار های خانه که جاسوس رئیس پلیس بودند دوستی انها را اطلاع دادند.
آنها برای مسافرت خانوادگی به ججو رفتند و کل خانه مجهز به شنود و دوربین شد.
بعد از مدتی رئیس پلیس از نقشه با خبر شد و انها را اذیت میکرد.
همسر اول فهمید که خدمتکار ها باعث لو رفتن آنها شدند و داشت با یکی از اونها دعوا میکرد.
همسر دوم سعی داشت آنها را جدا کند اما خدمتکار همسر اول را جلوی چشم دو نفر دیگه کشت و قتل را گردن همسر دوم انداخت.
همسر دوم توانست پسر اول را از خانه خارج کند و خودش به زندان رفت.
در جلسه دادگاه دو خدمتکار شهادت دروغ دادند و از آنجایی که همه مدارک برعلیه او بود اعدام شد.
پسر او پیش رئیس پلیس بود.
ایم میخواست پسرانش راه خودش را ادامه بدهند.
همه جا را برای پیدا کردن پسر اول گشت ولی خبری از او نبود.
رئیس پلیس برای انجام کار هایش آدم های زیادی را میکشت.
یکی از آنها جک باروز و خانواده اش بود.
پسرک اول دید که پدرش تیر باران شد و بعد دید که چطور مادرش را دار زدند و بعد هم خودش رو از پشت بام به پایین انداختند...
جالب اینجاست که بیشتر قاتل هایی که این کار ها را برای رئیس پلیس انجام میدادند زن بودند.
سه مقتول اول قاتل خانواده باروز هستند!
آنها به خاطر پیدا شدن اثر انگشتشان بر در خانه به دادگاه احضار شدند اما رئیس پلیس پرونده اش را بی سر و صدا جمع کرد.
آنها برای شهات دادن در دادگاه نبودند آنها برای رفع اتهام از قتل انجام داده شان انجا بودند.
بازم با تو حرف دارم!M.PCL"

اب دهانش را به زور قورت داد.

رئیس پلیس ایم کسی که قرار است کشور را از جرم و جنایت پاک کند خودش چنین آدمی است؟!

_لعنتی چطوری اینها رو ثابت کنم؟!
من باید دوباره ببینمش!

چنگی در موهایش انداخت و سرش را روی میز گذاشت.
با صدای زنگ موبایلش نفس خسته ای کشید و با دیدن نام اقای هه جواب داد:

_بله قربان؟

+کیم جونگین همکارت تو راهه خونه تو هستش.
امشب رو بزار خونه تو بمونه.
فردا در مورد شرایط خودتون صحبت میکنیم!

_همکارم؟کی میرسه؟

+آره! دو کیونگسو.
نهایتا نیم ساعت دیگه میرسه.

به صفحه خاموش شده گوشی نگاهی انداخت و ابروهایش را در هم کشید.
از جایش بلند شد تا کمی خانه را مرتب کند.

***

نیم ساعت بعد جونگین در تیشرتی خاکستری و شلوار ورزشی مشکی رنگ در خانه را باز کرد و به پسر کوتاه تر سلام کرد:

_سلام.
من کیم جونگین هستم!
امیدوارم باهم از پسش بربیایم.

کیونگسو نگاهی به دست دراز شده ی جونگین انداخت و چمدانش را زمین گذاشت و به او دست داد.

+از اشنایی باهات خوشبختم جونگین شی!
من دو کیونگسو هستم.اگه بخوای میتونی دی او صدام کنی.
منم مطمئنم که از پسش برمیایم.

کمی مکث کرد.

+اومم.میشه بیام داخل؟

جونگین نگاهی به خودش انداخت که جلوی در ورودی را گرفته است.
خنده شرمگینی کرد و به گردنش دست کشید و کنار رفت.

_البته!
بیا داخل و راحت باش.
من حواسم نبود واقعا متاسفم!

دی او تنها لبخندی زد و چمدانش را بلند کرد و داخل رفت.
پشت سر جونگین راهی شد.

_آآآ..خوب راستش من خونه ام کلا کوچیکه میبینی که!
این اتاق هم به خاطر همین اینجوریه.
البته اتاق خودم هم اینجوریه میدونی به هر
حال لطفا امشب رو راحت بخواب.
اگر خوشت نیومد خوب...

دی او با لبخند کمرنگی حرف پسر دستپاچه را قطع کرد:

+جونگین شی من مشکلی با جاهای کوچیک ندارم.
اتاق خودم هم همینطوری بود.

جونگین نفس عمیقی کشید.

_شب بخیر کیونگسو!

دی او سری تکان داد و داخل شد و در را بست.

◾THE KILLER◾Where stories live. Discover now