روی تختش نشسته بود و درگیر احساساتش بود.
او همیشه سعی میکرد تا بر اساس منطق تصمیم بگیرد.
اما فقط خودش میدانست که نمیتواند بر روی عواطفش سرپوش بگذارد.
او نمیدانست میتواند پیشنهاد پارک را بپذیرد یا نه.
پارک به او گفته بود آن فقط یک ازدواج تجاری است و قول داده بود اتفاقی برای او نیفتد ولی او نگران بود.
باید با کسی مشورت میکرد و چه کسی بهتر از اوه سهون؟!
موبایلش را برداشت و خیره به شماره اش لبخند زد و نام او را لمس کرد.بعد از چند ثانیه به جای صدای بوق صدای سهون در گوش هایش پیچید!
_لوهان!خوبی؟
+بله سهونا.
ممنونم.
آآآ....میخواستم در مورد چیزی باهات صحبت کنم._بهم بگو تا جایی که بتونم کمکت میکنم.
+خوب راستش...پارک یه پیشنهاد ازدواج تجاری داده._خوبه!
بین کی و کی؟+بین خودش و من!
سهون شوکه شده و نفس عمیقی کشید.
_و تو تصمیمت چیه؟
+من..اوه خدای من!
واقعا نمیدونم باید چیکار کنم!
من ازش خوشم نمیاد و میخوام انتقام بگیرم و خوب ازداوج با اون یه جوریه._لوهان چندبار گفتم احمق نباش ها؟!
تو میتونی باهاش ازدواج کنی.
این یعنی میتونی باهاش توی یه خونه زندگی کنی و شانس پیدا کردن اسناد و مدارک مهم بیشتر میشه.
این ازدواج میتونه برگ برنده ات باشه!لوهان با صدای لرزانی پرسید:
+پس تو چی سهونا؟!
من و تو چی میشیم؟
یعنی برات مهم نیس؟
من...من دوستت دارم!!_لوهان صدبار گفتم ما فقط پارتنر هم هستیم نه عاشق و اینکه میدونم که میتونی به همسرت خیانت کنی!
لوهان ناراحت از جمله اول سهون خندید.
+خوب راستش اون گفته این فقط یه رابطه تجاریه و بس.
گفته حتی میتونم با کسی که میخوام باشم اما نباید جایی درز پیدا کنه._خوبه!پس بهتره قبولش کنی!
من باید برم کار دارم.و فورا قطع کرد.
***
چانیول با پوزخند بزرگی که روی لب هایش بود از کنار سهون بلند شد.
_کارت خوب بود پسر!
سهون هم به تقلید از خودش پوزخندی زد و سرش را به نشانه تائید تکان داد.
_من دیگه باید برم دیرم شده.
و از دفتر کار سهون خارج شد.
امروز قرار مهمی نداشت ولی باید خیلی از پرونده ها را بررسی میکرد.***
_بکهیون رئیس کارت داره!
+کجا باید برم؟!
پسر نگاهی به او انداخت._دفترش.
بکهیون با پوزخند کوچکی گوشه لبش راهی اتاق رئیس شد.
چند تقه کوتاه به در زد و با شنیدن اجازه اش وارد شد.چانیول نگاه تیزش را به او دوخت.
_سلام آقا!
+سلام بکهیون!
بیا اینجا و از توی اینها هر چیزی که مشکوک باشه رو برام در بیار.بکهیون سری تکان داد و پوشه ها و پرونده های زیادی که به او داده شده بود را گرفت و روی میز کوچک شیشه ای گذاشت.
نگاهی به تاریخ پرونده ها انداخت و اخمی کرد.
_این ها برای حدودا سی سال پیشه؟
به چه دردی میخوره؟چانیول هم مثل او اخمی کرد.
+فقط کارت رو انجام بده بیون!
_باشه.
و شروع کرد به جدا کردن هرچیزی که میتوانست.
اتاق که در سکوت فرورفته بود که با صدای بم چانیول شکسته شد:
+لعنت بهت بیون!
چه مرگته که موقع کار کردن لبهات رو گاز میگیری؟!بکهیون با پوزخند ابرویی بالا انداخت و گفت:
_فکر کردم فقط قراره کار کنیم.
بدون سوال و جواب.چانیول از کنایه او درمورد جواب ندادن سوال خودش، چشمانش را ریز کرد.
+اگه جوابت رو میخوای بیا و من رو ببوس!
جسورانه گفت و قلب بکهیون تپشی را جا انداخت.
_اما من کاردارم رئیس!
+بیون بکهیون!
لجاجت کافیه!
بیا لذت ببریم.
تو هم اینو میخوای مگه نه!؟صدای عمیق و بم چانیول درست بغل گوشش نجوا میکرد و خوب او همیشه برای تفریح وقت داشت.
خودش را به دستان قوی و محکمی که او را در آغوش کشیده بودند فشرد.
_معلومه که میخوام!
این جواب خوب بود!
چانیول از گرفتن این جواب خوشحال بود چون ارزشش را داشت تا به خاطرش از پشت میز بلند شده به این سمت اتاقش بیاید تا او را اغوا کند و چنین جواب دلپذیری بگیرد.زبان سرکشش را روی گردن پسرک در آغوشش کشید و با دیدن بسته شدن پلک های بکهیون به دندان هایش اجازه پیشروی داد و گاز آرامی گرفت.
+بهتره همین حالا لبهات رو بهم قرض بدی وگرنه فک نکنم بتونم جلوی خودم رو بگیرم تا اولین بار تو رو همین جا امتحان نکنم؟!
بکهیون نفس عمیقی کشید و پلک هایش را با مکث کوتاهی باز کرد.
گردن کشید و به صورت چانیول خیره شد.
دست هایش را که بیکار افتاده بودند بالا اورد و دور گردن چانیول حلقه کرد و با قدرت او را سمت خود کشید و بوسه های ریز و ارامی به لبهای درشت چانیول زد.چانیول نفس عمیقی از بینی کشید و بوسه داغی را آغاز کردند!

VOUS LISEZ
◾THE KILLER◾
Fanfiction💣💯🔥FULL🔥CHANBAEK 🔥💯💣 💯( season2 : UN):✍در حال آپ💯 ❤"فصل دوم با عنوان "UN" در حال آپه!"❤ 📍کاپل:چانبک(اصلی )کایسو،هونهان. 📎ورژن ویکوک هم به زودی آپ خواهد شد. 📍ژانر:جنایی،اکشن،رمنس،تراژدی،سد اند. 🚫فصل دو هپی انده.🚫 💕💕💕 📖قسمتی از م...