_آقای پارک!
جناب شیو تشریف آوردن.این رو منشی جوان شرکت گفت.
+راهنمایی شون کنید داخل و نوشیدنی فراموشتون نشه!
_چشم قربان!
دستی به کراوات کاربنی رنگش کشید و صاف نشست.
با صدای تقه ای که به در خورد گفت:_بفرمائید!
لوهان با قدم های کوچک اما محکم وارد شد.
_چانیول شی.خوشحالم که میبینمتون!
چان پوزخندی به این دروغ آشکار زد.+لطفا بشین لوهان.
مطمئنم کنجکاوی بدونی چرا خواستم به اینجا بیای!لوهان رو مبل چرم سرخ رنگ نشست و تک دکمه کت اسپرتش رو باز کرد.
_درسته چانیول شی!
شما واقعا ادم زرنگی هستید.چانیول دست هایش را در هم قلاب کرد و روی میز خم شد تا تسلط خودش را به رخ بکشد.
+بابت تعریفت ممنونم.و اینکه از تو خواستم به اینجا بیای تا نظرت رو درمورد ازدواج خودمون بدونم!ناگهان و بی هیچ مقدمه ای گفت.
لوهان تند تند پلک زد و با چشمهایی که از تعجب باز شده بودند پرسید:
_منظورتون چیه چانیول شی!؟
+مسلما ازدواج من و تو سود زیادی رو به دنبال داره.
چیزی که ما هر دو دنبالش هستیم.
لوهان گیج از گستاخی پسر جلوی رویش گفت:_اما ما بهم علاقه ای نداریم.مگه نه؟
پس چطور ازدواج کنیم؟چانیول لبخند مهربانی زد.
+لوهانا ما نیاز به علاقه نداریم.
این یه ازدواج تجاری و کاریه.
نیازی نیست حتی با هم زندگی کنیم.
تنها کاری که باید انجام بدیم وارد کردن اسممون به شناسنامه ی همدیگه است.
بهت قول میدم جلوی رابطه ات با هیچ دختر یا پسری رو نگیرم به شرط اینکه مخفیانه انجامشون بدی!لوهان اب دهانش را قورت داد و مردد پرسید:
_میتونم درموردش فکر کنم؟!
چانیول نگاهی کاوشگرانه به چهره ی زیبای لوهان انداخت.
+البته!سه روز چطوره؟
لوهان گیج گفت:
_خوبه!خوبه!
من...من باید برم.
خداحافظ چانیول شی!و با عجله خارج شد.
چان پوزخندی زد و زمزمه کرد:
+برادر عزیز من تو هر چقدر هم که تلاش کنی بد باشی باز هم به همون اندازه ای که مادرم گفته مهربونی...امیدوارم من رو ببخشی!
***
جونگین مردد بود!نمیدانست میتواند اعتماد کند و درمورد رئیس پلیس ایم به دی او بگوید یا نه؟
از طرفی نمیخواست شخص دیگری به این ماجرا کشیده شود و از طرفی به شخصی احتیاج داشت تا با او مشورت کند و به او اطمینان بدهد که دیدار با مو قرمز یک اشتباه نبوده است.
افکارش پریشان و پراکنده بود.
از اینکه خبر دیگری از مو قرمز به او نرسیده عصبی اش میکرد.
در منجلاب افکارش افتاده بود و همه چیز را مرور میکرد.
از قتل آن پنج نفر گرفته تا مو قرمز و حتی خود دی او...
_جونگین شی.یه نفر به اسم بکهیون اینجا است!
بگم بیاد داخل؟!جونگین سری تکان داد تا افکارش دور شوند.
+گفتی به اسم بکهیون؟!
دی او سر تکان داد و تائید کرد.
_اسمش آشنا است اما نمیدونم کیه؟!
بگو بیاد داخل.ممنونم!***
سه مرد جوان در پذیرایی کارآگاه معروف سئول نشسته بودند و در سکوت به یکدیگر خیره بودند.
بکهیون اخمی کرد.
_بسه دیگه!
نیومدم که قیافه ماتم گرفته شما رو ببینم.
هی کیم قرار بود در مورد پرونده صحبت کنیم.جونگین نگاهی به دو پسر کوچکتر رو به رویش کرد.
آنها قابل اعتماد بودند.
این چیزی بود که به او جرئت داد:+میتونم بهتون اعتماد کنم؟!
با سوال او دوباره فضا در سکوت فرورفت و این بار نوبت دی او بود که سکوت را نابود کند.
÷معلومه که میتونی جونگین شی!
+صبر کنید.باید یه چیزی بیارم.
و وارد اتاق خوابش شد و کمی بعد با یک کاغذ و یک فلش و لپ تاپ اش برگشت.
بک و دی او به یکدیگر نگاه پرسش گونه ای انداختند تا اینکه صدایی در فضا پیچید:"+برای من اهمیتی نداره چه بلایی سر اون پسر بچه میاد.
فقط بکشیدش.
سر باروز احمق رو برام بیارید."_این...این صدای رئیس پلیسه؟
جونگین با تکان دادن سر تائید کرد.
تای کاغذ را باز کرد و روی میز گذاشت.
بکهیون زود کاغذ را برداشت و مطالعه کرد.
_خدای من....
دی او مشکوک از عکس العمل او کاغذ را گرفت.
÷مطمئنی اینها حقیقت داره؟!
دی او پرسید.
بکهیون به جای جونگین جواب داد:
_70%درسته!
جونگین و دی او متعجب نگاهش کردند.بکهیون نفس عمیقی کشید.
_من پرونده اش رو خوندم.
اون عجیبه چون همه چی درموردش از بین رفته.
یه پیرمرد چینی بود به اسم آقای وانگ.
به رئیس پلیس مربوط بود.
من سراغش رفتم ولی اون همون زمانی که ایم رئیس پلیس شد، گم شد و چند روز بعد جسدش رو کنار رود هان پیدا کردند.
احتمالا اون چیزایی میدونست که اگه میگفت رئیس پلیس نابود میشد.
YOU ARE READING
◾THE KILLER◾
Fanfiction💣💯🔥FULL🔥CHANBAEK 🔥💯💣 💯( season2 : UN):✍در حال آپ💯 ❤"فصل دوم با عنوان "UN" در حال آپه!"❤ 📍کاپل:چانبک(اصلی )کایسو،هونهان. 📎ورژن ویکوک هم به زودی آپ خواهد شد. 📍ژانر:جنایی،اکشن،رمنس،تراژدی،سد اند. 🚫فصل دو هپی انده.🚫 💕💕💕 📖قسمتی از م...