دو مرد جوان در نیمه های شب بین خیابان های سئول قدم میزدند.
نه زمان نه مکان!
هیچ کدام برای آنها مهم نبود.
تنها چیزی که اهمیت داشت حضور آنها در لحظات همدیگر بود.
امشب برای هر دو آنها خاص بود.
آن قد بلند جذاب امشب را باید کنار همسرش می ماند اما اکنون کنار بکهیون بود و زیر نور بی جان چراغ های خیابان راه میرفتند به سمت مسیر نامعلومی.و چانیول چقدر دوست داشت خیابان های سئول، این لحظات و ثانیه هایشان هرگز تمام نشود تا او بتواند کنار بکهیون، پسر شاداب روزهایش آنقدر وقت بگذراند تا همه دغدغه های فکری اش تمام شوند.
افکارش با صدای لطیف بکهیون فراموش شدند.
تمام حواسش به بکهیونی جلب شد که در خانه ای را با کلید باز میکرد.
_اینجا خونه منه!
بیا بریم تو استراحت کنی.چانیول نیشخندی زد و کمی روی زانو هایش خم شد تا بتواند در گوش پسر کوتاه تر زمزمه کند:
+از حواس پرتی من استفاده کردی و من رو آوردی خونه خودت؟؟؟!
بکهیون سرش را جلو کشید تا از برخورد نفس های داغ او در امان بماند.
+هی پارک.چی داری میگی؟
امشب فقط میخوابیم.چانیول صورتش را بیشتر به او نزدیک کرد.
_نه هیون...
امشب باهم میخوابیم درستش اینه!و لب هایش را بر گردن باریک و بوسیدنی بکهیون فرود اورد و پرقدرت مشغول مکیدن و بوسیدن شد.
دستهای بکهیون از روی در برداشته شدند و به دور بدن تنومند چانیول پیچیدند.
با سرانگشتانش شانه ی او را فشرد و کمی از خود دور کرد.
+فقط بیا بریم تو لعنتی!
چانیول او را به داخل هل داد و در را بست!نیشخند بزرگ و شیطانی او به بکهیون ثابت میکرد که چانیول روی حرف هایش جدی است.
نگاهش را از قامت برازنده او گرفت و کت و بلوزش را در اورد با شلوار و یک کراوات به او نزدیک شد و روی پنجه پایش ایستاد.
گوشه لب مرد جوان را بوسید و آرام و خفه زمزمه کرد:
+بیا انجامش بدیم یول!
چانیول بازدم پرقدرتی بیرون فرستاد و با چرخاندن سرش لبهای جذاب هیون را به دندان کشید!
***
صبح در حالی از خواب برخاست که اولین شب متاهلی اش را تنها در خانه ای بزرگ به سر برده بود.
چشمان خسته اش به دنبال ساعت میگشت.
هشت و بیست دقیقه صبح.
موبایل اش را از زیر بالشت بیرون آورد و به شماره سهون نگاهی انداخت.
بدون تعلل و تفکری تماس را برقرار کرد.
صدای خواب آلود سهون برایش جذاب بود.
_بله؟؟!
+سهونا میخوام بیام پیشت.
سهون هنوز گیج خواب بود.
_اها.باشه.خداحافظ.
لوهان خنده ی کوتاهی کرد و تند تند لباس پوشید و مسواک زد و با برداشتن وسایل ضروری از خانه بیرون رفت.کمتر از سی دقیقه بعد رمز در خانه سهون را زده بود و حالا داشت سعی میکرد بی سر و صدا وارد اتاق خواب او شود.
شلوار جینش را در آورد و شلوارکی از لباس های سهون برای خودش برداشت و پوشید.
آهسته خودش را در آغوش او جا کرد.
زمان زیادی برای به خواب رفتن نیاز نبود نه تا وقتی که در آغوش معشوقش بود.
![](https://img.wattpad.com/cover/227947366-288-k149264.jpg)
YOU ARE READING
◾THE KILLER◾
Fanfiction💣💯🔥FULL🔥CHANBAEK 🔥💯💣 💯( season2 : UN):✍در حال آپ💯 ❤"فصل دوم با عنوان "UN" در حال آپه!"❤ 📍کاپل:چانبک(اصلی )کایسو،هونهان. 📎ورژن ویکوک هم به زودی آپ خواهد شد. 📍ژانر:جنایی،اکشن،رمنس،تراژدی،سد اند. 🚫فصل دو هپی انده.🚫 💕💕💕 📖قسمتی از م...