با لبخندی که از روی لبهایش پاک نمیشد کلماتش را بر زبان جاری کرد:
_کیونگسو من بکهیونم!
+سلام بکهیون.خوبی؟
_اره.ازت میخوام به کای بگی بیاد خونه اش.
من هم میخوام بیام تا راجع به چیزی که فهمیدم صحبت کنم!+مسئله مهمیه؟!
_البته!
+باشه.کاری که گفتی رو انجام میدم.منتظرتم.
***
_بزارید از اینجا شروع کنم که پارک چانیول یا موقرمز یک همکاره.
کای متعجب پرسید:
+یعنی اون هم پلیسه؟!
_بله اون پلیس مخفی و پسر رییس پلیس ایم.
+پس قراره کمک کنه پدرش رو نابود کنیم؟!
_آره.و جالب اینجاست که لوهان برادر ناتنی اشه و جالب تر اینه که کیونگسو هم برادر خوانده لوهان.
کای نگاهی به کیونگ انداخت.
+کیونگ تو چه ربطی به اونها داری؟!
_خوب راستش یه روز یه شماره ناشناس برام پیام فرستاد که کمک کنم تا لوهان انتقام بگیره و خوب من هم انجامش دادم.چون لوهان برام عزیز بود و هست.
بکهیون پوزخندی زد.
+همه اینها کار پارک چانیوله.
اون خواست ما به نحوی تو این نقطه قرار بگیریم تا بتونیم پدرش رو زمین بزنیم.کای پرسید:
_چرا اون باید بخواد پدرش رو نابود کنیم؟!+شاید چون اون باعث شد زندگی موقرمز ما نابود شه.
نگاهی به جمع انداخت.
+به هر حال من اومدم تا این موضوع رو به شما اطلاع بدم.
کای دوباره نگران پرسید:
_پس ما باید چیکار کنیم؟!
برنامه چیه!؟بکهیون در حالیکه به سمت در خروجی میرفت بلند گفت:
+کای شی بزار ادامه ی نقشه رو همون کسی پیش ببره که داستان رو به اینجا رسونده.
کای از جایش بلند شد و بازوی بکهیون را با انگشتانش شکار کرد:
_مطمئنی میشه بهش اعتماد کرد؟!
نگاه بکهیون در چشمان جونگین دو دو زد.
+فکر کنم بیشتر از خودم به اون اعتماد دارم.
_اگه بخواد ما رو با این قضیه دور بزنه چی؟!
چند لحظه ای سکوت بر خانه حاکم شد تا وقتی که صدای ضعیف بکهیون حجم سکوت را در هم شکست:
+اون موقع...
نگاه نا آشنای بکهیون به چشمان کای و دی او ای که مشتاقانه منتظر جواب بود چرخید.
+طبق قانون عمل میکنم.
نمیتونم بزارم یه مجرم ازاد باشه.با فشار کوچکی بازویش را از دست جونگین ازاد کرد و از خانه خارج شد.
با خود می اندیشد که آیا حاضر است برای مردی که با تمام انسان های زندگی اش فرق دارد ریسک کند و قانون هایش را بشکند حتی اگر آن مرد فریبش دهد؟!
هیچ جوابی برای پرسشش پیدا نمیکرد.
***
_چانیول میشه بهم بگی قراره از این به بعد چیکار کنی؟!
چشم های درشت چانیول برقی زد و سرش را تکان داد.
+البته اوه سهون عزیز.
ایم رو لو میدیم اما به شیوه ی من._و شیوه ی تو چیه؟!
چانیول چشمکی زد.
+غیر قابل پیش بینی!
***همه ی اهالی عمارت پارک در خواب بودند به جز بکهیونی که مردد بود در مورد قلبش و احساساتش.
جمله های کای دانه های تردید را در روحش پراکنده بودند و او نمیدانست اگر چانیول به نحوی آنطور که کای پیش بینی میکرد رفتار کند چه اتفاقی خواهد افتاد؟!_بکهیون بیداری؟!
این صدای مردی بود که این روزها بیشتر از هرچیزی ذهنش را پر کرده بود.
آرام جواب داد:
+اره.
لحظه ی بعد هیکل بزرگ مرد موقرمز در اتاق اشکار شد.
_چرا نخوابیدی؟
نگاه بکهیون حرکات با طمانینه ی او را دنبال کرد و با صدای بیحالی گفت:
+فکرم شلوغه!
چانیول اخمی کرد.با دستان بزرگش صورت پسرک را قاب گرفت و بوسه ی لطیفی به لبهایش بخشید.
_در مورد من؟!
بکهیون چیزی نگفت و چشمانش را بست و خودش را به مرد کنارش سپرد.
دستهای گرم و بزرگ موقرمز موهای مشکی و رنگش را نوازش کرد.
_قبلا هم بهت گفتم.
فقط بهم اعتماد کن.
نمیزارم خودت و قلبت اسیب ببینی!بکهیون چشمانش را باز کرد و سرش را پایین انداخت.
+من...من...دوست ندارم...فقط...
دست های مرد مثل جریان یک نسیم به سبکی به چانه اش رسید و سرش را بالا آورد.
_بهم نگاه کن!
بگو که من برات مهم نیستم.
بگو که زنده یا مرده ام،خوب یا بد بودنم برات فرقی نداره.
بگو که من تو ذهنت نیستم.
بهم نگاه کن و بگو!نگاه بکهیون با تردید بین دو گوی سیاه مرد میدوید و کنکاش میکرد.
در نهایت با سرخوردگی اعلام کرد:
+نمیتونم.از من این رو نخواه.
_دیدی بکهیون؟!
تو هم من رو دوست داری فقط میترسی که این رو باور کنی.
شاید چون میترسی که من تو رو بشکنم.و با قدم های بلندش از اتاق خارج شد.
YOU ARE READING
◾THE KILLER◾
Fanfiction💣💯🔥FULL🔥CHANBAEK 🔥💯💣 💯( season2 : UN):✍در حال آپ💯 ❤"فصل دوم با عنوان "UN" در حال آپه!"❤ 📍کاپل:چانبک(اصلی )کایسو،هونهان. 📎ورژن ویکوک هم به زودی آپ خواهد شد. 📍ژانر:جنایی،اکشن،رمنس،تراژدی،سد اند. 🚫فصل دو هپی انده.🚫 💕💕💕 📖قسمتی از م...