THE KILLER(3)

287 64 8
                                    


_هانا میتونی اطلاعات مقتول رو بهم بدی قبل از اینکه سر صحنه برم؟

هانا موهای کوتاهش رو پشت گوش انداخت و سری تکان داد.

+البته!
فقط صبر کن تا پرینت چند تا برگه هم تموم شه.

سمت دستگاه رفت و به هانا که مشغول منگنه زدن عکس مقتول به اطلاعات فایل بود نگاه کرد.

_مراسم عروسی ات در چه حالیه!؟

هانا در همان حین جواب داد:

+همه چی خوبه فقط خرید حلقه و لباس مونده.
جونگین در حالیکه برگه های آماده را برمیداشت پیش هانا رفت و آنها را کنار پوشه ای که هانا اماده اش میکرد گذاشت.

_منم عروسی دعوت هستم!؟

هانا پوشه آماده شده را سمتش گرفت و با لبخند گفت:

+البته که دعوت هستی!

کارآگاه جوان تشکری کرد و از اتاق خارج شد.

پشت ماشین شخصی اش نشسته بود و با سرعت به سمت آدرس حرکت میکرد.

با دیدن نوار های زرد رنگ آشنا ماشین را در گوشه ای پارک کرد و فایل را برداشت.

***

M.PCL
حروف آشنایی که برای پنجمین بار با خون سرخ مقتول روی زمین نوشته شده بودند.

بر تن دختر جوان 22 ساله ردی از کبودی های متعددی وجود داشت که نشانه یک درگیری فیزیکی بود.
دور مچ و گردنش خطی کبود وجود داشت که نشانه بسته شدن او با طناب زخیمی است که کمی آن طرف تر افتاده بود.

لب هایش به علت تنگی نفس کبود شده بودند و زبانش بریده شده بود!

همه چیز به روال چهار قتل قبلی صورت گرفته بود به غیر از وجود نامه ای که با دستگاه چاپ قدیمی ای نوشته شده و در دهان قربانی قرار گرفته بود.

نامه را با دستمالی بیرون آورد و به گروه انگشت نگاری داد تا بررسی شود.

نگاهی به اطراف کرد.حس ششم اش به او میگفت این بار چیزی مثل دفعات قبل نیست چیزی که او متوجه اش نبود!

***

نامه را روی میز گذاشت و برای بار سوم شروع به خواندن کرد:

"زبان هایی که دروغ میگویند!
چشم هایی که بر حقیقت بسته می شوند!
دست هایی که خیانت ها را پنهان میکنند!"
"M.PCL"

این نامه به وضوح نشون میداد که قاتل با انگیزه ای مثل انتقام آمده تا چنین اشخاصی را مجازات کند!
مثل کلیشه تکراری قهرمان پنداری ای که میخواهند جهان را به جای بهتری تبدیل کنند!

سوابق هر پنج مقتول مطالعه شده بود ولی خبری از اینکه آنها در جلسه دادگاهی حضور داشته باشند نبود!
آنها حتی تا به حال نزدیک اداره پلیس هم نشده بودند!

تلفن آبی رنگ روی میزش را برداشت.

_هانا!ازت میخوام یک بار دیگه سوابق هر پنج مقتول رو برسی کنی فقط این بار جزئیات بیشتری میخوام!

+باشه.نگران نباش!

در با صدای بلندی باز شد و جونگین با چشمهایی درشت به ماموری که داخل شده بود نگاه کرد.

_اتفاقی افتاده!؟

+قربان پزشک چو گفتن که برید پیششون!
میخوان خودتون اونجا باشید.
_باشه بریم.

و فورا از اتاق خارج شدند.

***

_این بخیه ها رو میبینید!

و با انگشت به رد بخیه ها اشاره کرد.

_این ها تازه هستند و معلومه طرف خیلی هم با بخیه زدن نا اشنا نبوده!

+یعنی میگید حرفه ای بوده؟

دکتر چو سری تکان داد.

_نه...فقط میگم که مبتدی نبوده..این بخیه ها حرفه ای نیستن.ولی مهمتر از اونا اینه که اینجا

و دستش رو زیر بخیه ها فشار داد.

_چیزی جاسازی شده که تو مورد های قبلی نبود!

و به جونگین نگاه کرد.
+یعنی یه پیغام یا چیزی مثل این؟

پزشک سر تکان داد.

_احتمالا!
خواستم خودت اینجا باشی و ببینی.

و شروع به باز کردن آن قسمت کرد و فلشی را بیرون آورد.

جونگین با دهانی باز مانده نگاه کرد.

+خدای من یه فلش...
ضد عفونی کن و بده! زود باش!
پزشک فورا آن را پاک کرد و به دست کارآگاه داد.

***

فلش را به کامپیوتر زد فایلی با نام M.PCL    بالا امد.کلیک کرد.
یک پوشه وجود داشت:

"چه قدر رئیس پلیست رو میشناسی؟"

◾THE KILLER◾Where stories live. Discover now