شیچن نگران پشت در اتاق عمل پایگاه رژه میرفت و دستش رو مدام روی باند کتف زخمیش که دکتر پانسمانش کرده بود می کشید. امکانات اینجا کم بود ولی کاری نمیشد کرد و مجبور بودن یوبین و همینجا درمان کنن. درسته ازش متنفر بود ولی یکی از مهره های اصلی بود و تنها عضو از رئسا که باورش داشت و ازش حمایت میکرد.
اهی کشید و به دیوار تکیه داد. پرونده های خیلی کمی رو تونسته بودن انتقال بدن و خداروشکر پرونده های اصلی هم بینشون بود ولی ژویانگ فرار کرده بود و از طرف دیگه ساختمون و ترکونده بود و دستشون به نمونه های آزمایشی نرسیده بود و این برای همشون گرون تموم شده بود و اگه از پرونده ها، اطلاعاتی بیرون نمیکشیدن رئسای دیگه حتما شیچن رو بازخواست میکردن و تنها امیدش برای نجات از این بازخواست خوب شدن یوبین بود.
با بیرون اومدن دکتر از اتاق شیچن تکیه اش رو از دیوار میگیره و سمتش میره:
-حالش چطوره دکتر؟
دکتر عرق پیشونیش رو با دستمال پاک میکنه:
-هرکس دیگه ای بود الان وضعش وخیم بود ولی اون.. با هرکسی فرق میکنه. خوشبختانه تناسب اندام بالاش باعث شده دسته موتور زیاد توی بدنش فرو نره و آسیب جدی ای وارد نکنه. خیلی زود میتونه از جاش بلند شه. لازم نیست نگران باشید.
شیچن تموم مدت به حرفای دکتر بی توجهی نشون داد و فقط با شنیدن این جمله دکتر که خیلی زود میتونه از جاش بلند شه نفس راحتی کشید:
-ممنون دکتر. کی به هوش میاد؟
-حدودا یکی دو ساعت دیگه.
شیچن سر تکون میده و بعد تشکر از دکتر راه دکتر و باز میذاره تا بره و بعد چند دقیقه یوبین بیهوش و از اتاق بیرون میارن و به بخش منتقل میکنن و شیچن به اتاق اسناد میره تا پرونده های بدست اورده رو همراه منگ یائو چک کنه و از فرصت بدست اومده برای با هم وقت گذرونده شدنشون استفاده کنه.
با ورودش به اتاق چشمش به منگ یائو میوفته که پشت مانیتور نشسته بود و فلشارو چک می کرد و نزدیک میره و پشتش می ایسته و خم میشه و دستاش و از کناره های صندلی منگ یائو عبور میده و کنارش روی میز میذاره و اون و بین حصار دستاش میگیره:
-چطور پیش میره؟
منگ یائو شوکه از وضعیت ایجاد شده انگشتاش سرگردون بالای کیبورد متوقف میشه و سرش رو سمت شیچن برمی گردونه و بهش که فقط چند سانت ازش فاصله داشت خیره میشه و ضربان قلبش بالا میره. شیچن با حس ضربان قلب بالای منگ یائو لبخند کمرنگی میزنه:
-نمیخوای جواب بدی؟
منگ یائو به خودش میاد و سریع روش و از شیچن میگیره و سعی میکنه خودش رو آروم کنه و دوباره دستش رو روی کیبورد حرکت میده:
YOU ARE READING
♡ Silent for 13 yaers 1 & 2 ♡
FanfictionWrite by ARALIA FULL PART 1 آپدیت فصل دوم پنجشنبه ها همچنین میتونید آپدیت این فیک رو در چنل @YizhanStories در تلگرام هر سه شنبه ساعت ۸ شب دریافت کنید.. یعنی دو روز زودتر از آپدیت واتپد! Copel: Yizhan ♡مقدمه♡ اینجا چی کار میکردم؟! الان.. این لحظه...