با تموم شدن کلاس بچه ها یکی یکی از کلاس خارج شدن و ژان سریع وسایلش رو داخل کوله اش انتقال داد و سرش به کارش گرم بود و ییبو محو نگاه کردن به حرکاتش بود که صدای ژنگ یو از کنارشون بلند شد:
-جناب وانگ؟
ییبو و ژان همزمان نگاهشون رو به فرد مقابلشون دادن و ییبو با دیدنش لبخندی زد:
-بله؟
ژان کوله اش رو روی دوشش انداخت و پشت ییبو مخفی شد و سرش رو پایین انداخت و ژنگ یو با دیدن کارش لبخند محوی زد و کتابی رو سمت ییبو گرفت:
-این یکی از کتاب های مورد علاقه من در رابطه با این رشته است.. میتونید مطالعه اش کنید و بیشتر باهاش آشنا بشید.
ییبو حیرت زده کتاب و ازش گرفت و دست روش کشید:
-ولی.. چجوری قراره بهتون پسش بدم؟
ژنگ یو لبخندی زد و به ژان اشاره کرد:
-میتونی وقتی تمومش کردی با این پسر یه روز دیگه بیای دانشکده و گشت بزنی.. اینبار به ضمانت من.. همون موقعم کتاب و برام بیارین.
ژان لبخندی روی لبش نشست و بدون اراده و ناخودآگاه با شوق از پشت ییبو بیرون اومد:
-واقعا؟
ژنگ یو و ییبو با تعجب بهش خیره شدن که تازه متوجه کارش شد و گونه هاش رنگ گرفت و سرش رو پایین انداخت و عقب رفت.. ییبو به حالاتش خیره شد و ناخودآگاه لبخند عمیقی روی صورتش نشست.. اون دچار شوک نشده بود و این یعنی روند درمانی که ییبو داشت باهاش پیش میرفت داشت بهتر و بهتر عمل می کرد.. سمت ژنگ یو برمی گرده:
-پس چند روز دیگه میبینمتون.
ژنگ یو سر تکون داد و سمت میزش رفت و ییبو سرش رو به طرف ژان چرخوند و بند کوله پشتی ژان و کشید و دوید و از کلاس خارج شد.. ژان با حیرت به کار ییبو خیره شد و دنبالش کشیده شد و به کوله پشتی ای که رابط بین دستاشون بود خیره شد و پلک زد و آروم زمزمه کرد:
-نباید بترسم نه.. اون مراقبمه.. بهم آسیب نمیزنه.
سرش رو بالا اورد و به ییبو که لبخند به لب داشت خیره شد. ییبو لبخند عمیقی از اینکه ژان مخالفتی نکرده بود و همراهش اومده بود زد و زیر درخت بزرگی ایستاد که اطرافش خلوت بود و به بچه ها که توی حیاط پخش میشدن نگاهی انداخت و سرش رو طرف ژان چرخوند:
-چند روز پیش.. همینجا.. توی همین مکان.. از اینکه همراه بچه ها توی حیاط باشی ترسیدی و دچار شوک شدی.. چند روز پیش منو برای اولین بار اینجا دیدی و از اینکه انقدر نزدیکت بودم ترسیدی..
پلک زد و لبخند محوی زد:
-ولی الان اینجایی.. کنار من.. میون بچه ها.. میبینی.. همه چی خوبه.. آسیب ندیدی.. کسی اذیتت نمیکنه.
![](https://img.wattpad.com/cover/226273476-288-k196458.jpg)
ESTÁS LEYENDO
♡ Silent for 13 yaers 1 & 2 ♡
FanficWrite by ARALIA FULL PART 1 آپدیت فصل دوم پنجشنبه ها همچنین میتونید آپدیت این فیک رو در چنل @YizhanStories در تلگرام هر سه شنبه ساعت ۸ شب دریافت کنید.. یعنی دو روز زودتر از آپدیت واتپد! Copel: Yizhan ♡مقدمه♡ اینجا چی کار میکردم؟! الان.. این لحظه...