دو سال قبل...
ساعت روی میز زنگ زد، ساعت پنج و نیم صبح بود، دستش رو دراز کرد و ساعت رو قطع کرد، کش و قوسی به خودش داد و از رو تخت بلند شد، دوش گرفت، از بین کلکسیون کت و شلواراش یکی رو انتخاب کرد و پوشید و آماده رفتن شد، با خانواده اش زندگی می کرد، تنهایی رو دوست نداشت، رفت پایین، به همه سلام کرد و نشست پشت میز صبحانه..
این روتین هر روز مرد آروم و تودار و جذاب، میو سوپاسیت جانگجوویت،28 ساله، پسر ارشد خانواده سوپاسیت بود، کسی که استاد دانشگاهه و قراره جانشین پدرش تو کمپانی خانوادگیش بشه، پشت کار زیادی داره و همه زندگیش فقط و فقط کاره و به عشق اعتقادی نداره، با هیچکس قرار نمیزاره و کسی تو زندگیش نیست، یجورایی بنظرش عاشق شدن وقت تلف کردنه. ولی خوش گذرونه و سکس های یک شبه رو دوست داره.
دو تا خواهر به اسمهای میا و تانیا داره و یک برادر به اسم تول که همجنسگراست و با مکس، دوست صمیمی میو ازدواج کرده و اونا هم با خانواده میو زندگی می کنن...
میو:سلام به همه، مکس، تول خوابه هنوز؟
مکس: مثل همیشه دیر بیدار میشه.
مامان میو:چکار به بچه ام دارین، اونکه کاری نداره، چرا باید مثل شما دو تا زود بیدار بشه؟
میا:مامان اون از اول تنبل بود، الانم با اینکه ازدواج کرده و باید برای همسرش وقت بزاره بازم خوابه، بیچاره مکس که باهاش ازدواج کرده، مکس واقعا شانس آوردی با ما زندگی می کنی وگرنه تا الان از گرسنگی می مردی😂😂.
میو:مکس بریم؟ داره دیر میشه.
میو و مکس:خداحافظ همگی.
مکس: امروز کلی کار داریم، کاش کلاس نداشتیم واقعا حوصله ندارم، عصرم برم دانشگاه.
میو:غر نزن، اگه الان تلاش نکنیم پیر بشیم دیگه نمی تونیم.
میو:"بعد کلی جلسه، الان تو دانشگاهیم، خیلی خسته ام ولی خوشحالم که پیشرفت کردم و تو این سن اینقدر موفقم، راستش وقتی وارد محوطه دانشگاه شدیم، چشم همه روی ما بود، من این حالت رو دوست ندارم ولی دست من نیست که اینقدر خواستنیم، البته ناگفته نماند که مکس هم خیلی خاطرخواه داره ولی اگه چشمش به کسی بیفته، قطعا تول می کشتش😉😉. "
مایکی:سلام به روسای بزرگ، چطورین چه خبر؟
میو:تو چه خبر، سارا خوبه؟
مایکی:آره عزیزدلم خوبه، دو روز نبینمش دلم میگیره، اما اینا رو بهش نمیگم که لوس نشه، میدونی که من خیلی جدیم.
مکس:خوش بحالت، منکه داداش لوس این آقا رو میزارم رو سرم ولی بازم تا یک کلمه حرف بزنم یا یه لحظه دیر جواب بدم، کلی فحش می خورم و قهر میکنه. واقعا تو این ازدواج سرم کلاه رفته😉😉.
YOU ARE READING
معشوقه
Fanfictionبعضی اوقات، وقتی زیادی از عشق فاصله می گیری و باورش برات سخته، مطمئنی خیلی محکمی و نمی لغزی، یه اشاره ممکنه همه چیز رو عوض کنه.... کاپل:میوگالف/مکس تول ژانر:درام/عاشقانه/بی ال رده سنی:بزرگسال روزهای آپ : یکشنبه، سه شنبه، پنجشنبه