صبح روز بعد...
میو و مکس، تو راه دفتر...
میو:به به می بینم که بعضیا زیادی شنگولن؟ چه خبره، دیشب خوش گذشت؟
مکس با لبخند:بله بله، داداش لوست، دیشب بدون نق و نوق، بهم کلی حال داد. تازه در کمال تعجب از کادوش خوشش اومد و غر نزد که چرا برنامه خاصی براش تدارک ندیده بودم. ظاهرا سرش به جایی خورده بود.
میو:خیلیم دلت بخواد، لطف کردیم و داداشم رو بهت تقدیم کردیم. 😜😜
مکس:حالا ما رو ولش کن، تو چه خبر، یجوری هستیا؟ جنی حتما حسابی از خجالتت در اومده؟
میو:آره، حسابی تزئین کرده بود و سورپرایز باحالی درست کرده بود، ولی من نتونستم خیلی لذت ببرم، یه اتفاقی افتاد قبل خونه رفتن که فکرم کلا درگیرشه.
مکس:چیشده؟!!
میو کل داستان شب قبل رو برای مکس تعریف کرد. مکس داشت از تعجب شاخ در میاورد و باورش نمیشد کسی بتونه اینقدر جرئت به خرج بده و به میو یه همچین اعترافی بکنه.
مکس:حالا میخوای چکار کنی؟
میو:هیچی، منکه بچه نیستم که دست و پام واسه همچین چیزی بلرزه،قطعا بروی خودم نمیارم که اتفاقی افتاده، اینجوری منصرف میشه.
مکس:امیدوارم.
همون روز، خونه ی گالف...
با اینکه گالف کل شب داشت خواب سکس با میو رو میدید و طبق معمول لباسش کثیف شده بود، ولی امروز برعکس همیشه، با خوشحالی از خواب بیدارشد و دوید سمت حموم، انگار یه بار بزرگ از رو دوشش برداشته شده بود، به دیکش نگاه کرد.
گفت:" دیگه چیزی نمونده عزیزم، بالاخره به آرزومون میرسیم😀😀"
تو راه رفتن به شرکت،با اشتیاق ماجرای شب قبل رو برای میلد تعریف کرد.
میلد هم همش میگفت: احمق، تو چطور با خودت فکر کردی که رئیس این پیشنهاد بی شرمانه رو قبول میکنه.
گالف هم فقط می گفت: راضیش می کنم، من می تونم. من تصمیم گرفتم و حتما از پسش برمیام. هر آدمی یه رگ خوابی داره.
تق تق...
گالف با لبخند:سلام قربان، می دونم هنوز ناهار نخوردین،براتون غذاتون رو آوردم.
میو:فکر کنم ما دیشب حرفامونو زدیم. من غذا نمی خورم.برو بیرون.
گالف با اینکه ناراحت شد ولی خم به ابرو نیاورد و غذا رو گذاشت و رفت.
فرداصبح...
گالف:قربان صبح بخیر، مدارکی که خواستین رو، من آوردم و این گلم مال شماست.
میو:این مسخره بازی رو تموم کن، برو بیرون.
سه هفته به این شکل گذشت، گالف هر روز مصمم تر از روز قبل میشد و میو از این پشتکار گالف متعجب بود. ولی اهمیت نمی داد.
CZYTASZ
معشوقه
Fanfictionبعضی اوقات، وقتی زیادی از عشق فاصله می گیری و باورش برات سخته، مطمئنی خیلی محکمی و نمی لغزی، یه اشاره ممکنه همه چیز رو عوض کنه.... کاپل:میوگالف/مکس تول ژانر:درام/عاشقانه/بی ال رده سنی:بزرگسال روزهای آپ : یکشنبه، سه شنبه، پنجشنبه