چپتر بیست و سه : چالش های بارداری...

320 38 27
                                    

پایان پنج ماهگی...

میو:عزیزم،حاضری؟ میخوای کمکت کنم، داره دیرمون میشه.

گالف:اومدم دیگه، دکتر چا منتظر من می مونه.

میو:چی بگم، من هر چی بگم تو یه جوابی داری دیگه.

میوگالف امروز براشون خیلی مهم بود، چون قرار بود علاوه بر چکاپ، بالاخره جنسیت دو قلوها رو بفهمن. میو هیجانش خیلی زیاد بود، چون تو بارداری بکا نتونسته بود لحظات بارداری رو درست حس کنه.

میو:عشقم کمربندت رو نمی بندی؟ می خوای برات ببندم؟

گالف با غرغر:میوووو.... چجوری ببندم، شکمم اذیت میشه، من حواسم هست دیگه.

میو:باشه قشنگم، تو فقط ناراحت نشو.

بالاخره رسیدن بیمارستان. میو سریع پیاده شد و رفت در رو برای گالف باز کرد. کمک کرد گالف پیاده بشه. دستش رو گرفت و رفتن داخل.

دکتر چا:به به، خوش اومدین،گالف چطوری؟سرحالی؟

گالف:خوبم، دیگه تهوع که ندارم، ولی ویارام قطع نشده، هر روزم بیشتر میشه. ولی در کل خوبم.

دکتر چا:ببین کم کم بهتر میشی، ولی به خاطر دوقلو بودن یکم اذیت میشی، نگران نباش.حالا بیاین ببینیم نی نی ها در چه وضعن.

چا شروع کرد به چک کردن و بعد کلی زمان، گفت:همه چیز خیلی خوبه، وزنشون عالیه، راستی جتسیتشونم نگاه کنم.

یکم گذشت و بعد گفت:خوب باید منتظر یه دختر و پسر خوشگل باشین، تبریک میگم.

میوگالف حسابی هیجانزده شدن، از شدت خوشحالی همدیگرو بغل کردن.

دکتر چا:گالف بیشتر باید رو لباس پوشیدنت دقتذکنی، اونا باید فضای کافی برای رشد داشته باشن. ضمنا خیلی هم باید حواست به حرکاتت باشه.

میو که دید فرصت مناسبه، شروع کرد به اشاره به دکتر که یجوری بفهمونه بهش، درباره ی سکس به گالف بگه رعایت کنه و یکم کمش کنه.

چا درست متوجه نشد و سیگنالا رو نگرفت و گفت:میو چی میگی، هی چشم و ابرو میای، خوب واضح بگو.

گالف برگشت سمت میو:میوووو.... چیشده،آ... فهمیدم راجع به چیپس خوردن منه حتما، دکتر همش با من دعوا میکنه که نخورم، بنظرت یعنی اینقدر بده.

چا:نه گالفی، فکر کنم راجع به سکس بود، یه چیزی تو این مایه ها...

میو که دستپاچه شده بود، گفت:اِممم.... نه من... من چیزی نگفتم، اصلا ولش کن چا.

گالف با اخم برگشت سمت میو:سکس!! ؟؟... من باهات کار دارم، بریم بیرون، میدونم باهات چکار کنم.

میو به نگاه ملتمسانه به چا:عزیزم چرا جدی می گیری چا شوخی کرد.

چا:آره احتمالا من اشتباه متوجه شدم.

معشوقهKde žijí příběhy. Začni objevovat