دو هفته بعد...
گالف:دختر قشنگم بنظرت لباسام خوبه، مرتبم؟ ببین باید حسابی جذاب باشیم، وایییی چقدر هیجان دارم. اِ... صدای زنگه، بدو بریم در رو باز کنیم.
در باز شد، گالف با یه لبخند به پهنای صورتش:سَ... سلام عزیزم،خوش اومدی.
میو وارد شد، گالف خواست صورت میو رو ببوسه ولی میو خودشو کشید عقب و فقط گفت:سلام، ممنون، آقای پراگ، لطفا چمدونام رو ببرید بالا.گالف لب و لوچه اش آویزون شد ولی زود خودشو جمع کرد و با لبخند:عزیزم تو برو بالا منم الان میام، آقای پراگ ممنون.
میو با بی تفاوتی رفت بالا و یکی از چمدوناش رو برداشت چرخید سمت اتاق مهمون.
گالف رسید بالا و با تعجب گفت:اِ... عَ... عزیزم، اتاقمون این طرفه و با دست اشاره کرد.میو با پوزخند:اتاق تو، نه ما، مایی وجود نداره، من فقط به اجبار خانواده ها قبول کردم که یکماه بهت فرصت بدم، ولی این باعث نمیشه رابطه ی ما تغییری بکنه.ضمنا این روشی که انتخاب کردی یه بار جواب منفی داده، بهتر بود بزور نمی اومدیم زیر یه سقف.
گالف با بغض:با.. باشه،هر جور تو بخوای.ولی شاید من موفق بشم، خدا رو چه دیدی.گالف سریع رفت پایین و مشغول آماده کردن ناهار شد.
ناهار اماده شد، میو رو صدا زد و گفت :پی میو، غذا آماده است، بیا غذا بخوریم.
میو بی توجه به اطرافش اومد پایین، حتی به گالف نگاهم نکرد. در سکوت غذاشو خورد و برگشت به اتاقش و تا شام بیرون نیومد.
شام هم در سکوت خورده شد و میو رفت تو اتاقش.گالف، بکا رو خوابوند و خودش رفت تو تختش دراز کشید. مثل هرشب عکس میو رو بوسید و پیراهن میو رو بغل کرد و با اشک :من کم نمیارم، بخاطر بکا می جنگم. من خیلی میو رو دوست دارم، نباید خودمو ببازم. بعدم با همون چشمای اشکی خوابش برد.
میو تا صبح نتونست درست بخوابه، قیافه ی گالف و حرف زدناش میومد جلوی چشماش، تو حالتی بود که نمی تونست تصمیم درستی بگیره، ته دلش آرزو داشت برگرده به روزای خوب با گالف ولی شرایط روحیش طوری بود که نمی خواست با واقعیت کنار بیاد.
روزها همین جوری پشت هم رد شد. رفتار میو هیچ تغییری نکرد. دیگه یک هفته گذشته بود، گالف هر کاری کرده بود میو عکس العمل خاصی نشون نمی داد.
گالف استرس داشت که نکنه فرصت یکماهه رو از دست بده و نتونه موفق بشه، انگار حرف میو درست بود و این روش بدرد نمیخورد.صبح یکشنبه...
گالف بیدار شد و سریع دوش گرفت و یه تاپ و شلوارک جذاب پوشید،این لباس رو قبلا خود میو براش خریده بود ولی نشده بود بپوشه. می دونست میو تحت تاثیر قرار میگیره و این مدل لباس رو دوست داره. صبحانه رو آماده کرد و رفت دم اتاق میو و در زد، گالف:پی میو، عزیزم، صبحانه حاضره.
ESTÁS LEYENDO
معشوقه
Fanficبعضی اوقات، وقتی زیادی از عشق فاصله می گیری و باورش برات سخته، مطمئنی خیلی محکمی و نمی لغزی، یه اشاره ممکنه همه چیز رو عوض کنه.... کاپل:میوگالف/مکس تول ژانر:درام/عاشقانه/بی ال رده سنی:بزرگسال روزهای آپ : یکشنبه، سه شنبه، پنجشنبه