از فرودگاه اومدن بیرون و رفتن هتل.
یه مجموعه ی ویلایی خیلی زیبا کنار ساحل. گالف محو زیباییش شده بود. از خوشحالی بالا پایین می پرید و تند تند حرف میزد. میو به این حالتای گالف فقط می خندید و حسابی کیف میکرد.
بالاخره بعد کلی چرخ زدن تو محوطه، رفتن داخل لابی و کاراشون انجام شد و رسیدن به اتاقشون. خیلی زیبا بود.به خواست میو، با گل و شمع تزئین شده بود.
میو در اولین فرصت، یه پیام برای دو تا مامانا فرستاد و گفت که رسیدن و ازشون خواست اگه بکا بی تابی کرد به خودش خبر بدن نه گالف، چون گالف بی تاب تر از اون میشه و سفرشون خراب میشه.
گالف خیلی خوشحال بود، این اولین سفرشون با میو بود. رفت پشت پنجره و محو تماشای دریا شد.
میو رفت سمت گالف،از پشت بغلش کرد و بوسیدش. باهم به غروب آفتاب نگاه کردن.
میو:عشقم،اینجا رو دوست داری؟
گالف:خیللیییی، عالیه، واقعا خوشحالم...
میو:لطفا بغض نکن دیگه عشقم.
بعد گالف رو چرخوند و شروع کرد به بوسیدن لبش. گالفم که انگار منتظر بود، سریع دهنش رو باز کرد و گذاشت زبون میو وارد بشه. یه بوسه ی شدید و طولانی بود. حسابی زبوناشون همدیگرو لمس کرد و غرق لذت شدن.
ČTEŠ
معشوقه
Fanfikceبعضی اوقات، وقتی زیادی از عشق فاصله می گیری و باورش برات سخته، مطمئنی خیلی محکمی و نمی لغزی، یه اشاره ممکنه همه چیز رو عوض کنه.... کاپل:میوگالف/مکس تول ژانر:درام/عاشقانه/بی ال رده سنی:بزرگسال روزهای آپ : یکشنبه، سه شنبه، پنجشنبه