چپتر بیست و چهار : دوستت دارم....

311 46 44
                                    

فردا صبح....

میو:پرنسس، عشقم، بیدار شو باید دارو بخوری. پاشو عزیزم.


گالف آروم چشماش رو باز کرد و دارو رو با اکراه خورد.


میو:خوبی؟ تونستی بخوابی؟ جاییت درد نمیکنه؟ عزیزدلم اگه می خوای، بیا اول ببرمت دستشویی و بعدم صبحانه ات رو بیارم.


گالف:خوبم... خوب خوابیدم و مشکلی ندارم. باشه بریم دستشویی.


میو گالف رو برد دستشویی و کاراش رو انجام داد. بعد رفت و صبحانه اش رو آورد. با هم صبحانه خوردن و بعد جمع و جور کردن،گالف رو بغل کرد و گذاشت رو کاناپه ی تو هال که اونجا بتونه هم تی وی ببینه و هم میو رو ببینه.


بعد میو کت و شلوار پوشید و خودش رو مرتب کرد و هد ستش رو گذاشت تو گوشش و نشست پشت لپ تاب و کارش رو شروع کرد.


میو چند تا جلسه آنلاین داشت و پشت هم باید کار میکرد. این وسطا که یکم آزاد بود برای گالف آبمیوه گرفت، خوراکی آورد براش، داروهاش رو داد. 


تقریبا نزدیک ساعت ده بود که صدای گریه ی بکا بلند شد و اون بیدار شد. میو خوشبختانه تو جلسه نبود و سریع رفت سراغ دخترش. 


بکا رو حموم کرد، لباس پوشوند و آورد تو هال پیش گالف. صبحانه ی بکا رو گالف داد و اونم شروع کرد به بازی. 


میو در حین کار کردن و دائم صحبت کردن،آشپزیم میکرد و کارای خونه رو راست و ریست میکرد. تو این مدت دوسه بارم گالف رو برد دستشویی و کلا سرپا بود و مشغول. 


نزدیک ظهر ناهار رو آماده کرد و آورد پیش گالف و با هم ناهار خوردن. کم کم گالف خوابش گرفت و میو بغلش کرد و بردش تو اتاق که بخوابه. بکا رو هم برد که بخوابونه ولی هر کاری کرد نخوابید. 


میو:دختر قشنگم، من الان یه جلسه مهم دارم، تو بخواب، بعدا با هم حسابی بازی می کنیم، باشه. 


ولی بکا گوشش بدهکار نبود و بازیش گرفته بود. 


گالف:عزیزم بزارش پیش من، من باهاش بازی می کنم و آروم آروم خوابش میبره. 

معشوقهOnde histórias criam vida. Descubra agora