فردا صبح....
میو:پرنسس، عشقم، بیدار شو باید دارو بخوری. پاشو عزیزم.
گالف آروم چشماش رو باز کرد و دارو رو با اکراه خورد.
میو:خوبی؟ تونستی بخوابی؟ جاییت درد نمیکنه؟ عزیزدلم اگه می خوای، بیا اول ببرمت دستشویی و بعدم صبحانه ات رو بیارم.
گالف:خوبم... خوب خوابیدم و مشکلی ندارم. باشه بریم دستشویی.
میو گالف رو برد دستشویی و کاراش رو انجام داد. بعد رفت و صبحانه اش رو آورد. با هم صبحانه خوردن و بعد جمع و جور کردن،گالف رو بغل کرد و گذاشت رو کاناپه ی تو هال که اونجا بتونه هم تی وی ببینه و هم میو رو ببینه.
بعد میو کت و شلوار پوشید و خودش رو مرتب کرد و هد ستش رو گذاشت تو گوشش و نشست پشت لپ تاب و کارش رو شروع کرد.
میو چند تا جلسه آنلاین داشت و پشت هم باید کار میکرد. این وسطا که یکم آزاد بود برای گالف آبمیوه گرفت، خوراکی آورد براش، داروهاش رو داد.
تقریبا نزدیک ساعت ده بود که صدای گریه ی بکا بلند شد و اون بیدار شد. میو خوشبختانه تو جلسه نبود و سریع رفت سراغ دخترش.
بکا رو حموم کرد، لباس پوشوند و آورد تو هال پیش گالف. صبحانه ی بکا رو گالف داد و اونم شروع کرد به بازی.
میو در حین کار کردن و دائم صحبت کردن،آشپزیم میکرد و کارای خونه رو راست و ریست میکرد. تو این مدت دوسه بارم گالف رو برد دستشویی و کلا سرپا بود و مشغول.
نزدیک ظهر ناهار رو آماده کرد و آورد پیش گالف و با هم ناهار خوردن. کم کم گالف خوابش گرفت و میو بغلش کرد و بردش تو اتاق که بخوابه. بکا رو هم برد که بخوابونه ولی هر کاری کرد نخوابید.
میو:دختر قشنگم، من الان یه جلسه مهم دارم، تو بخواب، بعدا با هم حسابی بازی می کنیم، باشه.
ولی بکا گوشش بدهکار نبود و بازیش گرفته بود.
گالف:عزیزم بزارش پیش من، من باهاش بازی می کنم و آروم آروم خوابش میبره.
VOCÊ ESTÁ LENDO
معشوقه
Fanficبعضی اوقات، وقتی زیادی از عشق فاصله می گیری و باورش برات سخته، مطمئنی خیلی محکمی و نمی لغزی، یه اشاره ممکنه همه چیز رو عوض کنه.... کاپل:میوگالف/مکس تول ژانر:درام/عاشقانه/بی ال رده سنی:بزرگسال روزهای آپ : یکشنبه، سه شنبه، پنجشنبه