روزهای میوگالف با خوشحالی و عشق میگذشت و میو هر روز عاشقتر میشد. حالا اونم یکم تغییر کرده بود، برای گالف گل میخرید، کادوهای کوچولو بهش میداد و تمام تلاشش رو میکرد که گالف لذت ببره.
از اونطرف جنی هر روز بیشتر احساس میکرد که میو داره ازش دور میشه و اذیت میشد. سکسشون هم کم شده بود، جنی مطمئن بود که یه جای کار میلنگه. حتی پیش خانواده ی میو هم که میرفتن، دیگه مثل قبل میو نقش شوهر مهربون و با احساس رو بازی نمیکرد.
یه هفته بعد، اتاق استراحت دفتر میو....
گالف:وای میو نکن دیگه..... یقه ی لباسم بازه دیده میشه..... نکن...
میو:چیکار کنم تو اینقدر شیرینی، هوس میکنم گازت بگیرم، وقتی نمیذاری کاری بکنم تنها راهم اینه
گالف:عشقم تو دیروز حسابی ترتیب منو دادی، بخدا بسه، دیگه دارم جر میخورم، یکم استراحتم بکنی خوب میشه....
تول:پی میو..... پی......
تول با تعجب فراوون و عصبانیت:شُ.... شما.... ای... اینجا چکار می کنین؟
میو سریع از رو گالف بلند شد و به گالف گفت:عزیزم برو.
گالف با سرعت بلند شد که بره بیرون، تول بازوش رو محکم گرفت و گفت:کجا با این عجله، وایستا باید جواب پس بدی.
میو اومد و دست تول رو از بازوی گالف آزاد کرد:گفتم برو.
گالف رفت بیرون و میو با عصبانیت زنگ زد به مکس:پاشو بیا دفتر من.
تول با عصبانیت:هیچ معلوم هست داری اینجا چه غلطی می کنی؟ پسر ارشد خانواده. عزیز کرده ی بابا.
مکس وارد شد و در رو قفل کرد. مکس:چه خبره، چیشده؟
میو:بیا همسر نازنینت رو جمع کن.
مکس:چیکار کردی تول که میو اینقدر عصبانیه؟
تول :من یا این آقا؟ من اومدم بهتون سربزنم، وارد دفتر شدم، دیدم صدای بگو بخند میاد، رفتم طرف اتاق دیدم این آقا خوابیده رو منشیش و با هم مشغولن.
JE LEEST
معشوقه
Fanfictieبعضی اوقات، وقتی زیادی از عشق فاصله می گیری و باورش برات سخته، مطمئنی خیلی محکمی و نمی لغزی، یه اشاره ممکنه همه چیز رو عوض کنه.... کاپل:میوگالف/مکس تول ژانر:درام/عاشقانه/بی ال رده سنی:بزرگسال روزهای آپ : یکشنبه، سه شنبه، پنجشنبه