"خونه و تمام وسایلی که داری، آتیش میگیره. بعد از اینکه خانوادت و حیوونهای خونگیت رو نجات دادی، میتونی با سلامت کامل یه چیز دیگه رو نجات بدی. چی رو نجات میدی؟! چرا؟!"د:"این یه سوال توی مسابقه دختر شایسته نیست؟!"
ک:"آره. صبرکن...از کجا میدونی؟!"
د:"...تو از کجا میدونی؟!"
ک:"....."
د:"......"
ک:"دیگه هیچ وقت راجب این حرف نمیزنیم،"
د:"موافقم،"
ک:"من لپ تاپم رو نجات میدم،"
د:"انتخاب خوبیه، من ترجیح میدم تاریخچه سرچ اینترنتم با خونه آتیش بگیره و بسوزه، ولی تو هرچی می خوای انتخاب کن."
ک:"هر هر، من لپ تاپم رو نجات میدم چون همه چیزم توشه. نوشتهها و نقاشیهام، همه عکسای خانوادگیمون، میم هام(meme). اگه خانواده و گربم بیرون از خونن، پس بعدش لپ تاپم اولویت داره."
د:"تو نقاشی میکشی؟!"
کَس شونه بالا انداخت.ک:"یکم. خیلی توش خوب نیستم."
د:"میتونم درخواست یه نقاشی بدم؟!"
ک:"میتونم سعی کنم."
د:"میتونی یه نقاشی از خودت بکشی که لپ تاپ توی دستته و از خونه آتیش گرفته میدویی بیرون و داد میزنی؛ میم هارو نجات دادم!!!"
کَس بلند خندید و دین هم زود بهش ملحق شد.ک:"چرااا-"
د:"تا گفتی میم، اولین چیزی که به ذهنم اومد این بود،"
ک:"منطقیه. تلاش میکنم بعدا بکشمش."
د:"عجله ای نیست."
ک:"نوبت توعه،"
د:"باشه،"
لبخند دین محو شد.
د:"این یکم قراره عجیب باشه،"ک:"مهم نیست،"
د:"ولی من آدام رو نجات میدم."
کَس سرش رو با گیجی کج کرد.د:"آدام واقعی که نه. اون تو قبرستون لبنانه. ولی همه عکساش و وسایلش... وقتی اسباب کشی کردیم پدرم همه وسایلشو انداخت دور. من و سم هرچیزی که تونستیم کش رفتیم. من همه عکساش رو از توی آلبوم ها در آوردم قبل از اینکه پدرم بره سراغشون و نابودشون کنه. هرچیزی که از آدام باقی مونده توی یه جعبه زیر تختمه. یه جورایی فراموش شده. ولی مهم نیست چی تو خونه هست، من میخوام اون رو نجات بدم، فقط برای اینکه یکم بیشتر خاطراتش رو زنده نگه دارم."
ک:"این عجیب نیست، تازه خیلیم با ملاحظانس،"
دین شونه بالا انداخت.
د:"اگه تو میگی،"__________________________________________
اوسکولای گی😂
Enjoy
Love ya
。:゚(;´∩';)゚:。
YOU ARE READING
36 questions of Destiel (Persian translation)
Fanfiction~ برای یه پروژه، دین وینچستر و کستیل نواک، دو تا غریبه، مجبورن 36 سوال رو با صداقت کامل به هم دیگه جواب بدن. ولی سوالا خیلی شخصین و ممکنه بیشتر از اون چیزی که فکرشو میکردن راجب همدیگه بفهمن و با احساسات بیشتری رو به رو بشن. کتاب اصلی در پیج نویسنده:...