"به پارتنرتون بگید از چه چیزیشون خوشتون میاد."د:"خب این آسونه."
ک:"خیلی آسون،"
کَس دوباره کارت رو خوند.
ک:"صب کن، فقط یه چیز؟!"د:"بیش از اندازه آسونننن. بریم لایف سِیوِر بخوریم؟!"
ک:"آره، کجان؟!"
دوتاشون از جاشون پریدن.د:"تو ماشینم،"
ک:"ماشینت کجاست؟!"
د:"پارکینگ جلویی. یه شوولت ایمپالا قدیمی، نمیتونی نبینیش."
ک:"اوه اوکی،.... باهات مسابقه میدممم!"
شروع کردن به دویدن، به همدیگه برخورد میکردن و میخندیدن.کَس زودتر به اونجا می رسید، ولی پاش به لبه پیاده رو گیر کرد و به جلو افتاد، بلند جیغ می زد.
و کَس نمیدونه چطوری ولی دین بهش رسید و قبل از اینکه پخش زمین بشه، گرفتش.
د:"پس دروغ نمیگفتی که از افتادن متنفری،"
کَس با چشمای گشاد تو بغل دین بود.ک:"من کلا کم پیش میاد دروغ بگم،"
دین گذاشتش رو زمین و با هم تا ماشین راه رفتن.د:"خب تو اول بگو،"
دین خم شد تو ماشینش تا یه بسته لایف سِیوِر پیدا کنه.
د:"تا الان از چیه من خوشت اومده؟!"
و خم شد تا پشت ماشین رو هم بگرده.ک:"خب الان، از ویویی که داری نشون میدی خوشم میاد،"
د:"....به کونم زل زدی؟!"
ک:"شاید،"
د:"کَس،"
ک:"فقط از ویو لذت میبرم،"
دین رو صندلی راننده نشست و یه بسته لایف سِیوِر رو باز کرد و کَس کنارش نشست.د:"من کلا ازت خوشم میاد، این قبوله؟!"
دین چندتا آبنبات بنفش به کَس داد.ک:"فک میکنم باید بیشتر از این دقیق باشی،"
د:"خب، تو باحالی و باعث میشی بخندم. خوشم میاد از این. و تو کیوتی و قشنگ میخندی و صادق هستی."
ک:"خب تو هم صادق هستی، مخصوصا راجب چیزایی که باید راجبشون صادق باشی. و تو مطمئنا از من کیوت تری،"
د:"پس تو جدیدا خودتو توی آیینه ندیدی."
کَس لبخند زد.ک:"و تو چرب زبونی،"
د:"چرب زبون؟!"
ک:"آره تو چرب زبونی. میتونستی یه زن باز عالی باشی اگه می خواستی."
د:"چرا باید زن باز باشم وقتی به جاش میتونم با تو لاس بزنم؟!"
کَس خندید.ک:"میبینی چقدر چرب زبونی. و میدونم اینو قبلا گفتم ولی بازم میگم. تو از خود گذشته ای، و آدم خوبی هستی. یه عالمه چیز هست که راجبت دوس داشتنیه."
د:"یه عالمه چیز هم راجب تو دوست داشتنیه. آها یکی دیگه هم میدونم. تو خیلی خوب میبوسی."
ک:"تو هم همینطور."
د:"اگه تو میگه باشه گیک."
ک:"نِرد."
__________________________________________
کوننننن دیییین🤤😃
بهترین ویوی دنیا...
تازه فندوم معادلهی کونشو ساخته, بالا مشاهده می کنید.😐😂Enjoy
Love ya all
(☆▽☆)
YOU ARE READING
36 questions of Destiel (Persian translation)
Fanfiction~ برای یه پروژه، دین وینچستر و کستیل نواک، دو تا غریبه، مجبورن 36 سوال رو با صداقت کامل به هم دیگه جواب بدن. ولی سوالا خیلی شخصین و ممکنه بیشتر از اون چیزی که فکرشو میکردن راجب همدیگه بفهمن و با احساسات بیشتری رو به رو بشن. کتاب اصلی در پیج نویسنده:...