The end is here...
__________________________________________اگه فکر می کنید رابطهای که بین دین و کَس به خاطر 36 سوال به وجود اومد، اون روز تموم شد، کاملا در اشتباهید.
روز بعد کَس یه بسته لایف سِیوِر انگور توی کمد مدرسش پیدا کرد. روی بسته نوشته بود؛ «از طرف نِرد».
روز بعدش دین یه نقاشی از کَس که داره از یه ساختمون آتیش گرفته میدوعه بیرون و راجب میمها داد میزنه، روی کمد مدرسش پیدا کرد. زیرش امضا زده شده بود؛ «از طرف گیک».
آخر همون هفته، به اولین قرارشون رفتن. و رابطشون از اونجا شروع شد.
اونا رفتن چتر بازی و همهی وقتشون رو به جیغ زدن گذروندن. ( کَس فهمید چتربازی اصلاااا شبیه پرواز کردن نیست، و دین فهمید این هواپیماها نبودن که ازشون میترسید بلکه ارتفاع بود.)
دین به کَس یاد داد که چطوری شنا کنه، و کَس به دین یاد داد دوچرخه سواری بکنه. (هیچ کدومشون اون طوری که فکرشو میکردن پیش نرفت، ولی خوش گذروندن.)
دین چیزی که کَس بهش گفته بود رو انجام داد و به خدمات کودکان زنگ زد.
جان وینچستر دستگیر شد، و این دفعه به زندان رفت. مِری، دین و سَم، بعد از اون با بابی زندگی کردن، و اون خیلی خیلی از این بابت خوشحال بود.
دین و کَس با همدیگه خوشحال بودن. تا آخر عمرشون، وقتی که با نوارهای قدیمی دین میخوندن و لایف سِیوِر میخوردن و مسلما آناناسیها رو مینداختن دور، قرار بود خوشحال باشن.
دین وینچستر و کَستیل نواک. دوتا غریبه که به خاطر 36 تا سوال با هم آشنا و عاشق هم شدن. فقط به خاطر اینکه متغیرها متفاوت بودن.
بَلتزار میلتون در آخر خودش مقالهاش رو نوشت،(کَس اِدیتش کرد) و یه بی منفی(-B) گرفت، همین براش کافی بود، و برای فارغالتحصیلی هم کافی بود. اون همیشه در خاطره ها میمونه، برای اینکه سال ها بعد به اتاق پروفسورش رفت و داد زد:
"دو نفر به خاطر من با هم ازدواج کردن، توی پیرِ خرفتِ دماغ خوکی عوضی، باید به من بیست (+A) میدادی!!"
اون تا امروز بهترین دوست دین و کَس باقی موند.
__________________________________________
تمام شد.
البته هیچی هیچ وقت تمام نمیشه...
ولی دلم تنگ میشهههه براشوووون😭
من دیگه اون آدم سابق نمیشم عررر
به هر حال هرکس خوندش امیدوارم به اندازه من دوسش داشته باشه.
فنکیو فنکیو فنکیو
برای همه چی
من خیلی حال کردم
تا بعدا بای.PS:
نقاشی پرفکتی که بالا می بینید رو یکی از دوستان عزیز rozhin82 کشیده، عاشقشم، فنکیوو😭❤️
خیلیییی کیوتههههه😍
شما هم عاشقش بشیییدددد.💝Enjoy
Love ya all
(◠‿◕)
YOU ARE READING
36 questions of Destiel (Persian translation)
Fanfiction~ برای یه پروژه، دین وینچستر و کستیل نواک، دو تا غریبه، مجبورن 36 سوال رو با صداقت کامل به هم دیگه جواب بدن. ولی سوالا خیلی شخصین و ممکنه بیشتر از اون چیزی که فکرشو میکردن راجب همدیگه بفهمن و با احساسات بیشتری رو به رو بشن. کتاب اصلی در پیج نویسنده:...