"برای چه چیزهایی توی زندگی قدردانید؟!"د:"چرا اینطوریه؟! هرچی میریم جلوتر سوالا پیچیده تر میشه جواب دادنشون؟!"
ک:"فک کنم. این یکم سخته."
د:"برای من که نیست. زمستون و قفل روی در دستشوییها."
ک:"این...خلاقانست."
د:"واقعیته."
ک:"میتونم بپرسم چرا؟!"
د:"آمم، زمستون چون سرده میتونم کت های چرم و لباسهای آستین بلند راحت بپوشم و گرمم نشه. و قفل روی در دستشوییها چون تورو داخل نگه میداره و بقیه رو بیرون. بهت فضای شخصی میده و ازت حفاظت میکنه."
ک:"هیچ وقت فکرشو نمیکردم یه جایی بشنوم، قفل روی در دستشویی یه وسیله برای محافظت باشه."
د:"آره خب، مشخصا تو هیچ وقت تو خونهی من نبودی. تو چی؟!"
ک:"فک کنم من برای خانوادم قدردانم. یعنی پدرم و خواهر برادرام. بعضی وقتا میتونن خیلی عوضی باشن ولی همیشه هوای منو دارن و عاشقشونم."
د:"یک از ده، جوابت خیلی کلیشه ای بود."
ک:"خب، متاسفم که به اندازهی تو قدردان زمستون نیستم. من کسیام که تو زمستون باید برف رو از روی پشت بوم جارو کنه."
__________________________________________
آی لاو زمستون، لباسای زمستونی خ پرفکتن😌
Enjoy
Love ya all
꒰⑅ᵕ༚ᵕ꒱˖♡
YOU ARE READING
36 questions of Destiel (Persian translation)
Fanfiction~ برای یه پروژه، دین وینچستر و کستیل نواک، دو تا غریبه، مجبورن 36 سوال رو با صداقت کامل به هم دیگه جواب بدن. ولی سوالا خیلی شخصین و ممکنه بیشتر از اون چیزی که فکرشو میکردن راجب همدیگه بفهمن و با احساسات بیشتری رو به رو بشن. کتاب اصلی در پیج نویسنده:...