"اگه میتونستی فردا از خواب بیدار شی و یه توانایی خاص داشته باشی، می خواستی چی باشه؟!"ک:"بتونم سرطان رو درمان کنم. یکی از مشکلات دنیا رو حل میکردم."
د:"قدرت بدنی زیاد. خیلی به درد می خورد."
ک:"آره فک کنم."
د:"و چرا فقط سرطان؟! چرا همه بیماری ها نه؟! اینطوری به همه مردم کمک میکردی."
ک:"...میدونی، تو درست میگی. همین کارو میکنم."
د:"بیماری های روانی چی؟! اونا رو هم میتونستی درمان کنی؟!"
ک:"مریضی با بیماری چه فرقی داره؟! از نظر فنی سرطان یه مریضیه و اِبولا بیماریه."
د:"چی میشه اگه وقتی داری مردم رو خوب میکنی مریضیشون رو بگیری؟! میتونی خودتو خوب کنی؟! تو اول خودت باید بیمار نشی که بتونی بقیه رو خوب کنی."
ک:"یا مسیح، این سخت تر از اون چیزیه که فکر میکردم."
د:"به خاطر همین باید خیلی فکر کنی که چه آرزوهایی میکنی."
ک:"منطقی بود."
د:"میدونم."
__________________________________________
Enjoy
Love ya
🦋❤️🍰
YOU ARE READING
36 questions of Destiel (Persian translation)
Fanfiction~ برای یه پروژه، دین وینچستر و کستیل نواک، دو تا غریبه، مجبورن 36 سوال رو با صداقت کامل به هم دیگه جواب بدن. ولی سوالا خیلی شخصین و ممکنه بیشتر از اون چیزی که فکرشو میکردن راجب همدیگه بفهمن و با احساسات بیشتری رو به رو بشن. کتاب اصلی در پیج نویسنده:...