"از همه اعضای خانوادتون، مرگ چه کسی بیشتر پریشونتون میکنه؟! چرا؟!"ک:"اوه مای گاد،"
کَس وحشت زده به سوال نگاه کرد.د:"گند زد توش."
ک:"چه دیوونه زنجیره ای این رو می نویسهههه؟!"
د:"دانشجوی دیوونهی مستی که این پروژه رو میچرخونه."
ک:"درسته، درسته."
د:"و یعنی چی پریشونتون میکنه؟! این یه کلمهی داغونه برای تعریف کردنِ حالمون."
ک:"فکر کنم یعنی مرگ چه کسی بیشتر بهتون ضربه میزنه. هوف نمیدونم."
د:"من میدونم،"
دین سرش رو تکون داد.
د:"مرگ سَم. منظورم اینه که من مادرم رو خیلی دوست دارم، ولی بعد از آدام...خیلی حواسم به سَم بود. اگه یه اتفاقی قرار بود براش بیوفته...فک نکنم بتونم تحمل کنم."
دین سرش رو تکون داد.ک:"خیلی نامردیه که حتی بهش فکر کنی."
د:"من هرروز بهش فکر میکنم. هر دفعه داغونم میکنه."
ک:"پس بیا دیگه بهش فکر نکنیم."
د:"نقشه خوبیه. نوبت توعه."
ک:"میتونم یه برابر داشته باشم؟!"
د:"بین دو نفر؟!"
ک:"آره،"
دین شونه بالا انداخت.
د:"آره باوا، به جهنم. من که کتاب قوانینی برای این سوالا نمیبینم."ک:"پس من میگم یه تساوی، بین گِبریل و لوسیفر."
د:"واقعا؟! پدرت یا آنا چی پس؟!"
کَس سرش رو تکون داد.ک:"نه...منظورم اینه که، من عاشقشونم...ولی..."
د:"میدونم منظورت چیه،"
ک:"آره، ولی از بین اون دوتا، مرگ آنا قطعا بیشتر بهم ضربه میزنه، ولی گِبریل و لوسیفر؟! اونا برادرامن. از وقتی که یادمه الگوم بودن. لوسیفر بهم شجاع بودن رو یاد داد برای خیلی کارا، و گِبریل، خب، گِبریل بیشتر اوقات یه احمق عوضیه، ولی همیشه میتونم روش حساب کنم. همیشه میتونم رو دوتاشون حساب کنم. من بهشون اعتماد دارم، و نمیدونم اگه نبودن چیکار میکردم،"
کَس یکم مکث کرد.
ک:"میدونی، هرچی بیشتر بهش فکر میکنم، احساس میکنم مرگ لوسیفر بیشتر بهم ضربه میزنه."د:"چه طعنه آمیز که برای مرگ شیطان بیشتر عذاداری میکنی،"
ک:"نه واقعا. منظورم این که اون روز که لوسی و مایکل دعوای خیابونی کردن، فک کنم دیدم که اگه بمیره چه اتفاقی میوفته، و واقعا خیلی خیلی ترسوندم. لوسی همیشه هستش، حتی وقتی که از خونه رفت، بازم همیشه هستش. اگه یه اتفاق بدی بیوفته، هر چیزی که باشه، اون کسیه که میرم پیشش. نمیدونم بدون اون چیکار کنم."
د:"چه جالب که چندتا برادر میتونن این قدر به هم نزدیک باشن، نه؟!"
ک:"آره،"
کَس به کارتا نگاه کرد.
ک:"هِی، حدس بزن چی؟!"د:"چی؟!"
ک:"بعدی، آخرین سواله."
__________________________________________
نمی خوام تموم بشه...
Enjoy
Love ya all
.·´¯'(>▂<)´¯'·.
YOU ARE READING
36 questions of Destiel (Persian translation)
Fanfiction~ برای یه پروژه، دین وینچستر و کستیل نواک، دو تا غریبه، مجبورن 36 سوال رو با صداقت کامل به هم دیگه جواب بدن. ولی سوالا خیلی شخصین و ممکنه بیشتر از اون چیزی که فکرشو میکردن راجب همدیگه بفهمن و با احساسات بیشتری رو به رو بشن. کتاب اصلی در پیج نویسنده:...