"سه جمله بگید که راجب احساسه دوتاتونه. مثلا، ما توی این اتاق احساس میکنیم..."ک:"خب برای شروع، ما توی اتاق نیستیم."
د:"پس این از اون سوالای طعنه آمیزه؟!"
ک:"آره."
د:"خب پس در اون صورت،"
دین دماغشو گرفت تا صداش نازک بشه و داد زد:"ما دوتامون تو این اتاق احساس بیشتری برای قدردانی از انسانیت میکنیم."
کَس شروع کرد به خندیدن.ک:"این دیگه از کجا اومد؟!"
د:"یعنی می خوای بگی معلم انگلیسی تو این طوری حرف نمیزنه؟!"
ک:"کی؟! ماروه احمق (Marv)؟! معلومه که اینطوری حرف میزنه. کارت عالی بود."
د:"میدونم."
ک:"نه خدایی. ما دوتامون احساس میکنیم..."
د:"آفتاب سوخته شدیم."
ک:"تو میتونی هرچقدر می خوای جوک بگی، ولی من قبل از اینکه آفتاب سوخته بشم، برنزه میشم."
د:"خوش به حالت، من اول کک و مکای صورتم سه برابر میشه و بعد میسوزم."
ک:"تو واقعا خیلی کک و مک داری..."
د:"میدونم. ما دوتامون احساس میکنیم... عجیبیم."
ک:"ما دوتامون احساس میکنیم، خیلی راستگوییم."
د:"دوتامون احساس متفاوتی داریم از وقتی که امروز وارد مدرسه شدیم؟!"
ک:"چه نوع تفاوتی؟!"
د:"مثل...یه تفاوت خوب. مثلا ما خیلی چیزا رو از رو شونمون برداشتیم و این حس خوبی داره."
ک:"آره، دارم میبینم."
د:"سه تا شد؟!"
ک:"با آفتاب سوختگی، چهارتا شد."
د:"ببین، ما باید واسه این پول بگیریم. خیلی بیشتر از چیزی که گفتن کار میکنیم."
ک:"خب که چی، می خوای بری پیش یه دانشجوی ورشکسته و بهش بگی؛ من راز های تاریکم رو گفتم، بهم پول بده!"
د:"من بهت چالش میدم، که اینو تو صورتش بگی."
ک:"عمرا."
د:"اوکی باشه، دوبرابر به چالش می طلبمت."
ک:"جرأت دوبرابر سگی؟!"
د:"دقیقا."
ک:"باشه باوا."
__________________________________________
EnjoyLove ya all
(。☬0☬。)
YOU ARE READING
36 questions of Destiel (Persian translation)
Fanfiction~ برای یه پروژه، دین وینچستر و کستیل نواک، دو تا غریبه، مجبورن 36 سوال رو با صداقت کامل به هم دیگه جواب بدن. ولی سوالا خیلی شخصین و ممکنه بیشتر از اون چیزی که فکرشو میکردن راجب همدیگه بفهمن و با احساسات بیشتری رو به رو بشن. کتاب اصلی در پیج نویسنده:...