"اگه میتونستی چیزی رو راجب طرزی که بزرگ شدی عوض کنی چی رو عوض میکردی؟!"د:"همه چیو."
ک:"خب خیلی سریع گفتی. منظورت چیه همه چی رو؟!"
د:"منظورم اینه که،"
دین چشماشو بست تا وقتی که حرف میزنه کَس رو نبینه.
د:"پدرم رو از کل معادله حذف میکردم. اینطوری خیلی از مشکلات حل می شد."ک:"این یه جورایی بدجنسیه برای پدرت-"
د:"خب، اون لیاقتشو داره. نوبت توعه."
ک:"دین-"
د:"فقط سوال رو جواب بده."
کَس بهش نگاه کرد و آه کشید.ک:"فک کنم، این حقیقت که با برادرم گِبریل(Gabriel) از یه اتاق استفاده میکنیم رو عوض میکردم. اتاق خودم رو میگرفتم. این طوری خیلی آسون تره و دیگه سرم داد زده نمی شد، برای کارهایی که انجام ندادم."
د:"عادلانست."
ک:"دین، مشکل بابات چیه؟!"
د:"اینو رو کارت نوشته؟! نه، دقیقا. پس لازم نیست که جواب بدم. بیا ادامه بدیم باشه؟!"
__________________________________________
جان همیشه عوضیه.ایح.
Enjoy
Love ya
(灬º‿º灬)♡
YOU ARE READING
36 questions of Destiel (Persian translation)
Fanfiction~ برای یه پروژه، دین وینچستر و کستیل نواک، دو تا غریبه، مجبورن 36 سوال رو با صداقت کامل به هم دیگه جواب بدن. ولی سوالا خیلی شخصین و ممکنه بیشتر از اون چیزی که فکرشو میکردن راجب همدیگه بفهمن و با احساسات بیشتری رو به رو بشن. کتاب اصلی در پیج نویسنده:...