وقتی آهنگ تموم شد، کَس کارت بعدی رو برداشت."به پارتنرتون بگید تا الان از چه چیزیشون خوشتون اومده، صادق باشید."
د:"مگه اینو جواب ندادیم؟!"
ک:"ما سوال 'از چه چیز راجب پارتنرتون خوشتون میاد' رو جواب دادیم."
د:"این دقیقاااا همونه."
ک:"میدونم،"
د:"اوکی، پس باید آسون باشه."
ک:"درسته."
د:"من خوشم میاد که تو یه گیک هستی که هری پاتر، بیتلز، بِندیکت کامبربچ و لایف سِیوِر انگور، دوست داره"
ک:"من خوشم میاد که تو یه نِرد هستی که آهنگای خوب، بِندیکت کامبربچ و لایف سِیوِر گیلاس، دوست داره."
د:"بیا تموم شد."
ک:"یپ،"
دین مشتش رو بالا گرفت و کَس ابروش رو بالا داد.د:"مشت بزنیم."
ک:"چرا؟!"
د:"چون باحاله!"
ک:"مطمئنی هست؟!"
د:"یالااا"
دین مشتش رو تکون داد، کَس چشماش رو چرخوند و مشتش رو به مشت دین زد. دین لبخند خندید.
د:"یِعییی،"__________________________________________
Enjoy
Love ya
( ꈍᴗꈍ)
BINABASA MO ANG
36 questions of Destiel (Persian translation)
Fanfiction~ برای یه پروژه، دین وینچستر و کستیل نواک، دو تا غریبه، مجبورن 36 سوال رو با صداقت کامل به هم دیگه جواب بدن. ولی سوالا خیلی شخصین و ممکنه بیشتر از اون چیزی که فکرشو میکردن راجب همدیگه بفهمن و با احساسات بیشتری رو به رو بشن. کتاب اصلی در پیج نویسنده:...