Part 20

183 33 8
                                    

- خونه ی تهیونگ:موقع ظهر:ساعت ۱۲:۳۲ -

فقط یکم دیگه مونده ..
سرعت ماشینو بیشتر کردم تا این زمانو نصفش کنم
..

رسیدم به خونه و جلوی در ماشینو سریع پارک کردم ..
از ماشین پیاده شدمو با حالت دو سمت در خونه رفتم ..

وایستادم جلوی در و دستمو بردم توی جیبم ..
هر چی که حسش کردم مشت کردمو اوردم بیرون ..

همه ی وسایلم پخش زمین شد و مجبور شدم روی زانوهام بشینم تا جمعشون کنم ..

کلیدارو توی یه دستم و هر چیز دیگه ای که ریخته بود رو سعی کردم با اون دستم جمع کنم ..

بلند شدمو کلید و با حالت هول کردگی زدم داخل قفل و بازش کردم ..

وارد خونه شدمو همزمان وسایلو توی جیبم جا دادم ..

به اطراف خونه نگاه کردم و سعی کردم که پیداش کنم ..

رفتم مستقیم سمت اتاقا و صداش کردم .. : جونگ کوک! .. جونگ کوک! ..

جفت اتاقا رو نگاه کردم نبود ..
از اتاق اومدم بیرون و رفتم سمت اشپزخونه و بازم صداش کردم .. : جونگ....

با دیدنش کف زمین چشمام گرد شد و نفسمو کشیدم داخل ..
رفتم سمتشو با لرز صدام اسمشو گفتم .. : ج..جونگ..کوک..

نشستم بالا سرشو روش کمی خم شدم ..
زیر چشماش سیاه و گود افتاده بود ..
بدنش از چیزی که اخرین بار دیدم لاغر تر شده بود ..
میتونستم استخونای دستشو ببینم ..
پهلو هاش رفته بودن داخل و این از روی لباس مشخص بود ..
بقیه ی بدنشم تعریفی نداشت ..

نمیتونستم ازش مطمئن بشم که زنده اس ..
دو تا انگشتمو جفت گرفتمو با تعلل گذاشتم زیر دماغش ..

هنوز نفس میکشید! ..
خیالم کمی راحت شد نفسمو دادم بیرون ..
هنوز برای زنده موندنش وقت داره ..
.*.
- نیم ساعت بعد -

ماشین و دور زدمو رفتم سراغ در عقب ..
بازش کردمو از توی ماشین اوردمش بیرون و گذاشتمش روی دستام ..

در و بستمو مستقیم رفتم سمت اورژانس ..
سرعتمو یکم بیشتر کردم تا سریع تر برسم ..

بعد چند قدم ..
وارد اورژانس شدمو با صدای نسبتا بلندی گفتم .. : کسی اینجا نیست کمک کنه! هی بیاین کمک ..

چنتا پرستار با دیدن وضعیتم سریع اومدن سمتو علت حالشو پرسیدن ..
با کلافگی از سوالاشون طفره رفتن .. : من نمیدونم بگین کجا باید ببرمش!! ..

دیگه چیزی نپرسیدن و فقط راهنماییم کردن ..
چند قدمی گذشت و وارد یه اتاق شدم ..

سمت تخت خالی رفتمو اروم گذاشتمش روش ..
از تخت فاصله گرفتم تا اونا بتونن کار خودشونو انجام بدن ..

نفسمو با استرس بیرون دادم ، دستی توی موهام بردمو کمی پریشونشون کردم ..

معلومه که نباید بمیری هنو کلی سوال مونده که ازش بپرسم ..
هنوز باهات کار دارم ..

⟦𝗡𝗶𝗴𝗵𝘁𝗺𝗮𝗿𝗲⟧Where stories live. Discover now