Part 39

99 7 3
                                    

- چند ساعت بعد:خونه متیو:ساعت ۲:۱۵ نیمه شب -

+ تهیونگ +

با اخم کمی به کاغذا نگاه میکنمو نفسمو با صدای کمی داخل میکشمو اروم میگم .. : آنی آنی یه چیزی درست نیست اینجا..
انگشتمو زیر نوشته ها میبرمو همزمان توی ذهنم میخونمش..
لبم رو ریز زبون میزنمو عقب میامو به صندلی تکیه میدم .. : چرا باید پارت قراردادش اوکی بشه؟ ینی منظور..خیلی مخالفت میشد..چرا یهو تاییدیه‌اش اومده؟

خودکار رو روی کاغذ میزارمو انگشتمو روی لبم میکشم..
مت چیزی دربارش میدونه؟..
اگه میدونه چرا نگفته؟..
هوفی میکشمو خودکار رو میندازم..
فقط عجیبه همین..

پلک طولانی‌ای میزنمو چشمام رو نرم بهم فشار میدم که رد دستایی روی شونم میاد و نفسم رو اروم بیرون میدم..
دستش که دور گردنم حلقه میشه دستمو روی ساعدش میزارمو سرم رو سمتش میچرخونمو لبخندی میزنم .. : حوصلت سر رفت جیمینا؟

گونم رو میبوسه و اروم دم گوشم میگه .. : نه زیاد..تایمی رو با مت صحبت کردم اونم خونه رو نشونم داد..بزرگه اینجا واقعا..
لبخندم روی لبم میمونه و انگشت شصتمو روی ساعدش به شکل نوازش میکشم .. : خوبه پس خوش گذشته بهت..

اومی دم گوشم میگه و دستش از دورم باز میشه و میاد کنارم .. : اره اما یه در برام عجیب بود تهیونگ..شک دارم بهش..متیو چیزی داخلش داره که نمیخواد کسی ببینه؟..
با اخم کمی از تعجب نگاهش میکنم .. : چطور مگه؟
+ : اتاقش طبقه بالاست درشم قفله..مت که خونه رو نشونم داد درباره اون در چیزی نگفت..

منظورش اتاق کوکه؟..
احتمالا همینطوره
ولی راست میگه..
از وقتی اومدیم ندیدمش
کل روز همونجا بوده؟..
حوصله فکر کردن نداشتم که هوف نرمی میکشمو نگاه رو میگیرم .. : لابد یه چیز قدیمی داره توی اون اتاق..

سرشو به نشونه تایید تکون میده و نگاهش روی میز کارم میاد .. : تهیونگا هنوزم کار میکنی؟..این همه امروز دور زدیم با هکتور بازی کردیم..تو حتی نخوابیدی خسته نیستی؟
پلکی میزنمو نگاهم رو روش میبرمو لبخندی میزنم .. : نه..با هم انجامش دادیم مگه تو خسته شدی؟

از حرفم میخنده و اروم روی شونم میزنه .. : خب..حالا که خسته نیستی..(قدم هایی مرموز پشتم برمیدارمو با خم شدنش لباش رو روی گوشم میکشه)..میتونیم..یه کارای بکنیم هوم؟..
دستش رو از یقه پیرهنم رد میکنه و بدون اینکه سرم زیاد پایین بیاد رد دستش رو دنبال میکنمو متوجه منظورش میشم..

لبم رو داخل میکشمو نیم نگاهی روی بدنش میچرخونمو ابروم بالا میره .. : کارای سکسی نه؟
تک خنده ی ارومی میزنه و انگشتاش رو زیر چونم میزاره و سرم رو بالا میاره .. : دلت تنگ نشده برام تهیونگ شی؟

"شده" ی ارومی زمزمه میکنمو از جام بلند میشمو با پیچیدن دستام دورش توی بغلم بلندش میکنمو پاهاش رو دورم حلقه میکنم..
لباشو روی لبام میزاره که چشمام رو میبندمو رونش و کمرش رو لمس میکنم..سمت تخت میبرمشو روش میندازمشو با گذاشتن دستام کنار سرش و زانوهام کنار بدنش روش خیمه میزنمو لباش رو محکم میبوسم..

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jul 02, 2023 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

⟦𝗡𝗶𝗴𝗵𝘁𝗺𝗮𝗿𝗲⟧Where stories live. Discover now