- بزرگراه:غروب:ساعت ۶:۵۶ -
+ تهیونگ +
با وجود نشستنش توی ماشین اونم حدود ۱ ساعت ، اندازه ی ۲ سال حرف زده ..
کم کم داره حوصله امو سر میبره ..
از سفرش و اتفاقایی که برای پیش اومده میگه ..
ربطش به من چیه نمیدونم دقیقا ..+ : اره خلاصه .. ولی تهیونگ .. اینکه تنهایی اومدم یکم پَکرم کرده .. از رزا دورم .. دلم براش تنگ میشه ..
- : مگه چند وقت اینجا میمونی؟ ..
+ : خب .. فکر کنم طرفای یه هفته ای میمونم ..یه هفته میخواد رو سر من خراب شه ینی؟ ..
از الانش واسم کسل کننده اس ..حواسم و نگاهم به جاده بود که بعد چند ثانیه وقفه بین حرفاش دوباره صداش دراومد .. : جونگ کوک چیکار میکنه تهیونگ؟ ..
با شنیدن اسمش که کمی بهمم ریخت سعی کردم اروم باشم .. : خونه ی دوستشه ..صداش رنگ تعجب گرفت .. : خونه ی دوستش؟ ولی.. جونگ کوک که دوستی نداشت! ..
اب دهنمو کوتاه قورت دادم و نیم نگاهی به ایینه ی داخل ماشین کردم .. : دلیل نمیشه تو رفتی سفر نخواد دوستی پیدا کنه که! ..هوم کوتاهی کشید .. : ینی نمیخواد بیاد به من سر بزنه؟ .. بعد اون همه کاری که واسش کردم!..
تک خنده ی بی صدایی زدم .. : میاد به زودی .. نگران نباش اون حتما وظیفه اشو در قبال تو انجام میده ..+ : الان من هر چی میگم تو بزن تو پَرم باشه؟ ..
کوتاه خندیدم .. : سعیمو میکنم ..
+ : بگذریم .. گفتی جیمین بیمارستانه .. الان حالش چطوره؟ ..نفسمو سنگین دادم بیرون .. : هنو توی کماس .. علائم بهوشی ای دیده نمیشه ..
سرشو کمی کج کرد و نگاهم کرد .. : حتما خیلی دلت شکسته ...با تعجبی نگاهش کردم .. : دلم شکسته؟ واسه چی؟ ..
+ : خب .. عشقت بوده دیگه .. به کما رفتنش نمیتونه برات اسون بوده باشه ..لبخند عصبی ای زدم .. : عشقم بود .. دیگه نیست ..
کمی صداش رفت بالا .. : چی؟! .. عشقت بود؟ ینی چی تهیونگ؟ ..
- : وقتی میگم نیست ینی نیست .. دلیل میخواد؟ ..+ : تهیونگ تو یه زمانی جونتو واسه جیمین میدادی .. وقتی خونه ی ما بودین میا بهم میگفت از اینکه انقدر توی حلق همین حالش داره بهم میخوره... اون وقت چطور میگی....
وسط حرفش پریدم .. : میا واقعا همچین چیزی گفته؟ ..چند ثانیه ای مکث کرد و با لکنتی جواب داد .. : خ..خب چیزه....ح..حالا ایناش مهم نیست .. بگو چیشده که دیگه بهش علاقه نداری؟ چون رفته توی کما؟ ..
با پوکری کمی نگاهش کردم .. : جوک نگو دیگه! ..(نگاهمو ازش گرفتمو به خیابون دادم)..خیانت کرده بهم ..
+ : خی..خی..خیانت؟...جیمین؟..اون که...خیلی پسرِ....- : از اولم باهام مشکل داشت ..
+ : منظورت چیه؟ ..
- : منظورم سکسه...مشکلش توی سکس بود ..
YOU ARE READING
⟦𝗡𝗶𝗴𝗵𝘁𝗺𝗮𝗿𝗲⟧
Romance❖ Vᴋᴏᴏᴋ- Yᴏᴏɴᴋᴏᴏᴋ -Yᴏᴏɴsᴇᴏᴋ -Yᴏᴏɴᴍɪɴ -Vᴍɪɴ-× 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ ➽ Rᴏᴍᴀɴᴄᴇ-sᴍᴜᴛ-Mʏsᴛᴇʀʏ-HᴀᴘᴘʏEɴᴅ -× [ وضعیت آپ : هر تایمی شد:) ] ---- من میگم که نخونیدش چون ۴ تا دلیل هست..اما اگه ذهن کنجکاوی دارین که : از روی حماقتش ، میخواد با کسی که دوسش دارین زندگی کنی...