- صبح روز بعد:خونه ی یونگی:ساعت ۱۲:۳۲ ظهر -
+ یونگی +
نگاهم روی تلوزیون بود ولی حواسم جای دیگه و با کنترل توی دستم بازی میکردم ..
ینی جیمین کجاست؟ ..
چه بلایی سرش اومده؟ ..ینی ممکنه دوست پسرش از همه چی خبر دار شده باشه؟ ..
اون...ممکنه بخواد دنبالم بگرده! ..سرمو کوتاه به طرفین تکون دادم ..
تهیونگ انقدر احمق نیست ..
باید اتفاق دیگه ای افتاده باشه ..صدای باز شدن در اومد که نگاهم رفت سمتش ..
از جایی که فرستاده بودمش برگشته بود ..
چند قدمی وارد خونه شد که ازش پرسیدم .. : چیشد هنکس؟ ..پوفی کشید و جواب داد .. : سرکارش نبود .. همکاراش میگن ۴ روزه سرکار نیومده ..
- : ۴ روزه سر کارش نرفته!؟ ..
+ : اره .. تازه امارشو از من میگرفتن! .. میگفتن ازش خبر دارم یا نه! ..ابروهام بیشتر توی هم رفت ..
ینی ممکنه از اول اومدنش همش نقشه باشه!؟ ..
فقط برای گرفتن اطلاعات! ..نه ..
اون همچین ادمی نیست ..
انقدرم دیگه عرضه نداره ..
معلوم نیست کجا گم شده که گوشیش هم خاموشه ..باید امروز تهشو در بیارم ..
نگاهی به هنکس انداختم .. : باید امروز پیداش کنی! ..با حالت تعجبی نگاهم کرد .. : چرا من!؟ دوست پسر توئه! ..
- : واسه همین باید پیداش کنیم .. اون ممکنه برامون خطرناک باشه .. باید قبل هر اتفاقی پیداش کنیم ..نگاهمو ازش گرفتم ..
باید ازش یه خبری باشه ..
گوشیو برداشتمو دوباره روش شماره اش زدم ..امیدی نبود ولی برای اخرین بار امتحان میکنم ..
گوشیو بردم دم گوشم که بر خلاف تصورم داشت بوق میخورد ..انگار که دوباره گوشیش روشن شده ..
دقیقه ای منتظر شدم که صدای بوق قطع شد ..خواستم حرف بزنم که صدای نفر دیگه ای رو از پشت تلفن شنیدم .. : الو؟ کیه؟ ..
حرفی نزدم ..این .. صدای... : هی تو..همونی هستی که .. با جیمین رابطه داری؟ ..
تک خنده ای از حرفش زدم ..
تهیونگه ...+ : با توام چرا جواب....
گوشیو اوردم پایین و حرفشو با زدن دکمه ای قطع کردم ..گوشیو گذاشتم کنارم روی مبل ..
بعد قطع کردنم دوباره شروع کرد به زنگ زدن ..توجهی بهش نکردم ..
پامو انداختم روی اون یکیو نگاهمو دادم به تلوزیون ..
تازه .. اول کار من و توئه تهیونگ ..به زودی منو میشناسی ، تو همون خرابکاری که باید گند کاریاتو جمع کنم ..
منتظر من باش ..
.
.~
.
- یک ساعت بعد:نزدیک بیمارستان:ساعت ۱:۳۳ -
YOU ARE READING
⟦𝗡𝗶𝗴𝗵𝘁𝗺𝗮𝗿𝗲⟧
Romance❖ Vᴋᴏᴏᴋ- Yᴏᴏɴᴋᴏᴏᴋ -Yᴏᴏɴsᴇᴏᴋ -Yᴏᴏɴᴍɪɴ -Vᴍɪɴ-× 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ ➽ Rᴏᴍᴀɴᴄᴇ-sᴍᴜᴛ-Mʏsᴛᴇʀʏ-HᴀᴘᴘʏEɴᴅ -× [ وضعیت آپ : هر تایمی شد:) ] ---- من میگم که نخونیدش چون ۴ تا دلیل هست..اما اگه ذهن کنجکاوی دارین که : از روی حماقتش ، میخواد با کسی که دوسش دارین زندگی کنی...