《سخن نویسنده》 :
سلام به کابوسی های عزیزم♡ ..
< لطفا اول بخونین حرفامو بعد برین برای پارت هیجانیمون > ..
یه تشکر باید بکنم از همه ی عزیزانی که دنبال میکنن این فیکشن رو و چون اولین داستان و فعالیت من در واتپده .. واقعا انرژی میگیرم ازتون💜 .. ♡بمونین برام♡ .. قراره داستان های متفاوت تر رو هم نیز بخونین و لذت ببرین ..
و یه معذرت خواهی بکنم از خواننده های خوبم ..
بابت پارت های ۱۱ و ۱۲ و این پارت ۱۳ .. که انقدر دیر اپ شدن .. من توی یه سردرگمی بزرگ بودم و الان اوضاعم خیلی بهتره♡ ..《بنابر اپ ها سریع تر خواهند بود》
سعی میکنم که اپ رو به هفته ای ۱ بار برسونم ..ای خواننده هایی که میگفتین زودتر اپ کنم .. بدانید و اگاه باشید که الان نوبت شماست😂 ..
من بکوب تلاش میکنم که شما بیشترین کِیف رو بکنین
حالا برین و از این پارت هیجانیمون لذت ببرین💜.
-------توی ماشین:سمت خونه جیمین:ساعت۱۲:۳۴ نصفه شب-
+ جیمین +
نور ..
نور ..
نور ..چراغ ..
چراغ ..
چراغ ..25 ..
26 ..
27 ..تکیه ام به صندلی بود و نگاهم به بیرون ..
از اینکه باز داریم از هم دور میشیم کلافه شده بودم ..باید تا دیدار بعدیمون منتظرش باشم ..
نمیدونم چرا یهویی انقدر دلم براش تنگ میشه ..بین همین فکرا ..
دستمو اوردم بالا و به ساعت مچیم نگاه کردم ..
دیر شده بود ..پوفی کشیدمو دستمو انداختم پایین ..
تهیونگو چیکارش کنم ..
بهم گفته بود امشب برمیگرده ..
میخواد قهر چند روزمون رو خاتمه بده ..
اوف اصلا حوصله بحث باهاش رو ندارم ..
اگه بخواد غر بزنه چی جوابشو بدم ..
امیدوارم ول کنه و پیگیر نباشه ..یه دستم روی دست یونگی ، روی دنده بود ..
زیر انگشتام رگ هاش رو حس میکردم ..
روی یه دونه از رگاش انگشتمو میکشیدم ..نگاهم به بیرون بود و با حس خسته بودنم گفتم .. : یونگی شی ..
حواسش به رانندگی بود و جواب داد .. : بله جونم ..نگاهمو بهش دادمو لبامو کمی دادم بیرون .. : من برای تو چی ام؟ ..
نیم نگاهی با تعجب بهم کرد و باز نگاهش رو داد به خیابون .. : ی..ینی چی عشقم؟ .. متوجه منظورت نشدم ..- : هومم..ینی اینکه من .. برای .. تو .. چی ام؟ ..
تک خنده ای زد که دندونای شکریش معلوم شد .. : این که همون سوال قبلی بود ..
ادای غر زدنو دراوردمو یکی اروم زدم روی دستش .. : عههه! بگو دیگه ..
خندید و دستِ روی فرمونش رو به نشونه ی تسلیم بلند کرد .. : باشه باشه .. میگم ..
- : بگو زود باش! ..
YOU ARE READING
⟦𝗡𝗶𝗴𝗵𝘁𝗺𝗮𝗿𝗲⟧
Romance❖ Vᴋᴏᴏᴋ- Yᴏᴏɴᴋᴏᴏᴋ -Yᴏᴏɴsᴇᴏᴋ -Yᴏᴏɴᴍɪɴ -Vᴍɪɴ-× 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ ➽ Rᴏᴍᴀɴᴄᴇ-sᴍᴜᴛ-Mʏsᴛᴇʀʏ-HᴀᴘᴘʏEɴᴅ -× [ وضعیت آپ : هر تایمی شد:) ] ---- من میگم که نخونیدش چون ۴ تا دلیل هست..اما اگه ذهن کنجکاوی دارین که : از روی حماقتش ، میخواد با کسی که دوسش دارین زندگی کنی...