Unwanted Killer | Jeon Jungkook

💛3

به عکسمون خیره شدم روی لبخند مینا استپ زدم

انقدر از ته دل داشت
میخندید که چشماش یه خط کامل شده بود منم همونجوری بودم
یه لبخند تلخ زدم

″سلام مینا دلت برام تنگ شده بود نه؟
راستش روی اینو نداشتم که بیام ببینمت من قول دادم که نزارم خونت هدر
بره اما...″

بغض بدی تو گلوم نشست

″اما نتونستم اون عوضی رو پیدا کنم منو ببخش″

دیگه نتونستم تحمل کنم و بلند زدم زیر گریه قلبم خیلی درد میکرد

″ببخشید مینا قول داده بودم که وقتی دیدمت گریه نکنم
اما خیلی سخته
دلم خیلی برات تنگ شده خیلی بد قولم میدونم ولی تو از من بدقول تری بهم قول دادی همیشه پیشم باشی اما الان کجایی؟
هفت ساله نیستی هفت ساله دارم با خاطرات و فکر تو زندگی میکنم خیلی دختر بدی
هستی″

به قلبم ضربه زدم

″این لعنتی هفت ساله نمیزنه میفهمی یه مرده متحرکم تنها دلیل
زندگیم پیدا کردن اون حرومزاده ایه که تورو ازم گرفت بعد پیدا کردنش
میتونم راحت بمیرم و بیام ببینمت″

سرمو گذاشتم رو زانوم و گریه کردم بعد چندلحظه سرمو اوردم بالا و
خندیدم

″میدونی مینا وقتی دیدمت انقدرررررر محکم میگیرمت که دیگه نزارم فرار کنی
حتی اگه ازم متنفرم بشی ولت نمیکنم″
بلند زدم زیر خنده

″میدونم خیلی از ادمای چسب بدت میاد ولی خوب برام مهم نیست″

یهو داد زدم

″فهمیدی میگم برام مهم نیست″

اشکامو محکم پاک کردم و بلند شدم
صبر کن و ببین قراره یه نمایش خیلی باحال ببینی خیلی سرگرم کننده میشه
بهت قول میدم...

...
صبح زود بود و هوا تازه داشت روشن میشد منم بی هدف تو خیابونا چرخ میزدم
فقط دلم میخواد زودتر امروز تموم شه!!

پیچیدم تو یه
کوچه اصلا اینجا کجاست مگه مهمه معلومه که نه
فقط برو میسو چشماتو ببند تا امروز تموم شه

داشتم بی هدف میرفتم که یهو
صدای ترکیدن یکی از لاستیکای ماشینم اومد
اوه نه...

سریع زدم رو ترمز از ماشین پیاده شدم خدای من عالیه از این بهتر
نمیشه امروز به اندازه کافی خوب بود حالا اینم بهترش کرد

واقعا که حالا چه غلطی بکنم داشتم با خودم کلنجار میرفتم که سایه ای
پشتم حس کردم خواستم برگردم که
ضربه محکی به سرم خورد چشمام تار شد و افتادم

...

با حس سردرد وحشتناکی چشمامو باز کردم
من کجام؟؟

رو یه زمین فوق العاده سرد بودم که یه لحظه به خودم لرزیدم
خواستم خودمو بغل کنم که متوجه شدم دستام بستست
امکان نداره