💛2

3.7K 296 17
                                    

″یعنی امیدی هست خانوم دکتر″

″بله ببینید اقای پارک من بهتون این اطمینان رو میدم که پسرتون درمان میشه
خیلی از کسایی که به اینجا اومدن وضعشون شبیه پسر شما یا خیلی بدتر بود اما با پیش بردن درمانشون همکاری خودشون و خانوادشون
تونستن درمان بشن درسته طول میکشه اما درمان میشن″

″خیلی ازتون ممنونم خانوم دکتر″

″من فقط وظیفمو دارم انجام میدم بهتون وقت میدم همراه پسرتون تشریف بیارید″

″خیلی لطف میکنین″

کاغذ برداشتم و براش وقت گذاشتم دادم بهش تشکر و خدافظی کرد رفت

از رو میزم بلند شدم و رفتم سمت پنجره شهر طبق معمول شلوغ بود چقدر
خسته کننده...تلفن زنگ خورد رفتم
سمتش و برداشتمش

″بله″

″خانوم هان بیماری که امروز باهاشون نوبت داشتین
نمیتونن بیان″

″باشه ممنون که خبر دادید″

″خواهش میکنم″

تلفونو گذاشتم پس امروز دیگه تمومه وسایلمو جمع کردم که برم خونه
به منشی خسته نباشید گفتم و اومدم
بیرون

سوار ماشین شدم فعلا خونه بی خونه کار مهم تری دارم به سمت
مکان مورد نظر روندم یه خونه درب داغون به نظر متروکه میاد اما نه...

پیاده شدم و رفتم سمتش زنگ و زدم صدای یه نفر اومد

″اسم رمز″

″خفاش شب″

درو باز کرد

موهامو زدم پشت گوشم″رئیستون کجاست″

″باز تویی که خانوم کوچولو″

″میگید یا نه″

نیشخند زد″خیلی خوب بابا دنبالم بیا″

پول بهشون میدادم معلومه باید حرف گوش کنن درونش هیچ فرقی با نمای
ساختمون نداشت اینم داغون بود و البته پر از بوی دود و الکل

رسیدیم به یه
در که صدای داخلش گوش ادمو کر میکرد البته صدای خنده درو زد صدای
کلفتش اومد

″چیه″

″″رئیس باز این دختره اومده″

خندید″بیارش تو″

درو برام باز کرد و رفتم داخل

به من اشاره کرد″به به کلید شانسم اومد بچه ها ببینین″

همه برگشتن سمتم

″میخوام باهاتون خصوصی حرف بزنم″

″حتما حتما هی گورتونو گم کنین″

همه بلند شدن رفتن

″خوب خوب بیا بشین″

به جایی که اشاره کرد نگاه کردم

″راحتم″

Unwanted Killer | Jeon JungkookWhere stories live. Discover now