P.15

4.1K 790 214
                                    

برید پارت 13 و کارکترس، ووت بدید و بیاید بخونید♥🌸

Namjoon POV:

توی آینه نگاهی به خودم میندازم.
انگشتامو توی موهای خیسم فرو میبرم و به عقب هدایتشون میکنم، اما چون خیسن سرجاشون بر میگیردن.
نگاه خریدارانه و پر تحسینی به بدنم میندازم.

ماشاالله مامان بابام چی ساختن :)
خیلی سکسیم...

انگشتامو به سمت سیکس پکام و سینه م میکشم و نوازششون میکنم.

از تعریف و تمجید خودم دست میکشم و از حموم خارج میشم.
همون طور که حوله دور کمرمه، کله مو وارد کمد میکنم و لباسامو بیرون میارم.
پیرهن سفید مورعلاقه مو میارم بیرون و با بقیه‌ی لباسا روی تخت پرتشون میکنم.

باکسر و شلوارمو میپوشم و پیرهنمم تنم میکنم.

برگشتنم همانا و از روی شوک جیغ زدنم همانا...

پیرهن نازنین سفیدم، یه لکه بزرگ قهوه ای روشه و حسابی نابود شده.

لبهای گزیده مو آزاد میکنم و فریاد میزنم:

+سوووووکککککجججججیییییننننننن!

Jin POV:

صدای جیغ نامجون، لبخند رضایت بخشی رو روی لبهام میاره.
بلاخره که انتقام گرفتم کیم نامجون...
این به اون در!

-فلش بک، چن روز پیش-


با ناراحتی دنبال کتاب مانهوای یائویی عزیزم میگشتم.
چند روزی بود پیداش نبود و این ینی نابودی من...

من عاشق این کتاب لعنتی ام و پیداشم نمیکنم. زندگی بدون این کتاب خره!

از کجا بیارمش؟
خدایا!

سرمو کج کردم و برای بار هزارم، زیر کاناپه رو نگاه کردم.
نبود!

به طرف کشو های میز تلویزیون رفتم.
بازم نیست!

آشپزخونه، اتاقم، جاکفشی، کل پذیرایی و اتاق مهمون و حتی حموم و دستشویی...
نیست که نیست!

با کف دستم به زانوم میکوبم و از جام بلند میشم.

بازم به سمت اتاقم میرم، شاید بین لباسام باشه و ندیده باشم؟!
امکان نداره!

صد بار کوفتی لباسای کمدمو بیرون زدم و پیداش نکردم...

همین که از کنار اتاق نامجون رد میشم صدای عجیبی میشنوم.

سنسورای شنواییم فعال میشن، یا به قولی گوشهای گرگی م سیخ میشن تا بیشتر مطلع بشم.

صدای اوخ نامجون بود.
یهویی چیزی به ذهنم میاد:

من کل این خونه‌ی کوفتی رو گشتم ولی دریغ از چیزی...
جالب اینجاست که من کل خونه رو نگشتم، اتاق نامجون مونده!

𝑀𝑦 𝑆𝑤𝑒𝑒𝑡 𝑂𝑚𝑒𝑔𝑎. 𝑁𝑎𝑚𝐽𝑖𝑛 𝑉𝐾𝑜𝑜𝑘 𝑌𝑜𝑜𝑛𝑀𝑖𝑛Where stories live. Discover now