Jin POV
بعد از رفتن نامجون و بوسهی سریعی که روی گردنم کاشت، به سرعت قرمز شدم.
به خودم نهیب میزنم:
+خجالت بکش سوکجین! چرا مثله دخترای تازه بلوغ شده رفتار میکنی، که کراششون بهش نیم نگاهی انداخته؟
خجالت داره...آههههه دیوونه شدم. این چه وضعشه؟! یه ماهم نیست که باهم در ارتباطیم ولی من رد دادم.
اره رد دادم و واقعا حس میکنم عاشقش شدمممممیخوام گریه کنم، چرا انقد ضعیفم؟
زیر گاز رو کم میکنم و به سمت پذیرایی میرم، همین که روی مبل میشینم زنگ به صدا در میاد.
ینی کیه؟ نامجون که خودش زنگ نمیزنه. شایدم کلیدش یادش رفته.
ولی مگه رمز خونه شو بلد نیس؟یه راست میرم و درو باز میکنم و با یه چهره جدید روبهرو میشم.
از چهره اونم معلومه که حسابی شکه شده. نیم نگاهی به من و اطرافش میکنه:
-عااا ببخشید فک کردم خونه کیم نامجونه.
گیج بهش نگاه میکنم، اون کیه که نامجونو میشناسه؟
+بله اینجا خونه نامجونه. و شما؟
لبخند درخشانی میزنه که بی مانند با لبخند خورشید نیست. لعنت، خوش بحال پارتنرش...
-من پارتنر نامجونم، جونگ هوسوک. و شما هم فک کنم باید خدمتکار جدید خونه ش باشید. یه مرد امگا؟ چقدم خوشگلی، چه ریسکی کرده.
نگاهی به سر تا پام میندازه.
-میتونم بیام داخل؟
به آرومی از جلوی در میرم کنار تا وارد شه. میدونم کارم درست نبود، ولی اون گفت پارتنر نامجونه...
هاه، امکانش هست. بهرحال اون یه آلفای جذابه و معلومه که نمیتونه با کسی قرار نزاره...
خدایا، من همین الان به خودم اعتراف کردم که دوسش دارم.اصلا ممکنه؟چقدم هم لبخندش درخشانه، بهش حسودی میکنم.
میل به گریه عجیب توی وجودم ایجاد شد. ولی نمیتونم که جلوی یه غریبه گریه کنم.
من همیشه همینقد بدبخت بودم. اگه نبودم که یتیم نمیشدم...
در رو میبندم و به سمتش میرم. دوس دارم از خونه پرتش کنم بیرون. اما اینجا که خونه من نیست و درضمن من هنوز جفتش نیستم و این به من ربطی نداره که میخواد چیکار کنه.
روی مبل روبهروییش میشینم و نگاهی بهش میکنم.
-نامجون کجاست؟
به تیپش نیم نگاهی میکنم و آروم میگم:
+رفته دنبال جیمین.
YOU ARE READING
𝑀𝑦 𝑆𝑤𝑒𝑒𝑡 𝑂𝑚𝑒𝑔𝑎. 𝑁𝑎𝑚𝐽𝑖𝑛 𝑉𝐾𝑜𝑜𝑘 𝑌𝑜𝑜𝑛𝑀𝑖𝑛
Romanceاسم: امگای شیرینم🎠 خلاصه: کیم نامجون، تنها آلفای باقی مانده از خاندان کیمِ. بخاطر یه شرط 500 میلیون دلاری، که پدر بزرگش براش گذاشته، مجبور به ازدواج میشه! نامجون مدعیه که هیچوقت عاشق نمیشه...! اما عشق که این چیزا حالیش نیست. ژانر: رمنس، امگاورس، اس...