P.26

3.8K 706 184
                                    

Jin POV:

*و من با اختیاراتی که دارم، شما را زن و شوهر... عه ببخشید... شما را زوج اعلام میکنم.

لبخندی به نامجون میزنم.
استرس کل وجودمو پر میکنه.
حتی فکر کردن به اینکه فقط 1 سال، 365 روز وقت دارم تا کنارش باشم... خدایا...
دیوونه میشم اینجوری!

خودمم خبر نداشتم که لبهای جونی پیشونیم رو میبوسن.
باید به خاطر این متشکرش باشم.

بعد از اینکه مهمونا کم کم متفرقه میشن، فامیلای درجه یک پیش قدم میشن و تبریک میگن.
با دیدن جونگ‌وی که با تک خنده ای بزرگ به سمتمون میدوه، لبخندی میزنم.
آغوشم رو براش باز میکنم.
بغلش میکنم و صاف می ایستم.
کمی به منو جونی نگاه میکنه:

*شماهم قراره یه نینی کوچولو داشته باشید؟

هرچند من قرمز شده بودم، اما نامجون با خنده ازش میپرسه:

+چی باعث شده اینجوری فکر کنی؟

جونگ‌وی سرشو روی شونه م میزاره:

*آخه آپا گفت که وقتی دو نفر همو ببوسن، یه نینی درست میشه.

با صدای بلند میخندیم.
مادربزرگ، جونگ‌وی رو ازم میگیره:

*کمرت آسیب میبینه عزیزم.

پدربزرگ با همون ظاهر سرد و بی روحش جلو میاد و دوتا پاکت تو دست جون میزاره:

*این سفر بلیط یه هفته ای تون به پاریسه. به عنوان ماه عسل!

*واااای هیونگ!

جونگکوک با ذوق میگه و سقلمه ای بهم میزنه.
در گوشم زمزمه میکنه:

*منتظر برگشتتونم. مخصوصا برا وقتی که گردناتون پر از مارک باشه و پنگوئنی راه بری.

لبخندی شیطانی میزنه.
لبمو از خجالت میگزم.
دست نامجون دور کمرم حلقه میشه:

+درسته که خیلی دوسش دارم. اما سلامتش بیشتر برام مهمه.

*عاااو هیونگ، چه رمانتیک...

با ذوق دستاشو بهم میکوبه و با چشمایی تقریبا اشکی بهمون نگاه میکنه.
چند ثانیه تو همین حالت میمونه. بعد سریع سقلمه ای به تهیونگ میزنه:

*دیدی هیونگم چقد مواظب همسرشه؟ بعد توهم با اینکه میدونی حامله م اما هربار باید نهایت سعی مو بکنم که بقیه نفهمن چه شب سختی داشتیم.

ما چهار زوج شروع به خندیدن میکنیم و تهیونگ همسرش رو بغل میگیره.
یونگی دستشو دور کمر جیمین میندازه:

*برو (داداش) پاریس خوش بگذره.

-مواظب جیمینی م باش!

*شوهرشم مثل اینکه...

با اخم سرمو برمیگردنم:

-دیدم که هستی.

جیمین با ذوق آستینمو میگیره:

𝑀𝑦 𝑆𝑤𝑒𝑒𝑡 𝑂𝑚𝑒𝑔𝑎. 𝑁𝑎𝑚𝐽𝑖𝑛 𝑉𝐾𝑜𝑜𝑘 𝑌𝑜𝑜𝑛𝑀𝑖𝑛Where stories live. Discover now