با نشستنش روی صندلی روبهروم نگاهمو ازش میگیرم و نامحسوس آب دهنمو قورت میدم.
داشتم حرفایی که میخواستم بزنمو توی ذهنم حلاجی میکردم که با اومدن گارسون همه ش به فنا میره.
منو رو توی دستم میگیرم و بهش نگاهی میندازم. ادب حکم میکرد که من بعد سوکجین سفارش بدم، که خودش شروع میکنه:-آمریکانو
+قهوه بدون شیر و شکر و دوتا کیک شکلاتی
*چشم. الان سفارشاتون آماده میشه
سری تکون میدم، رفتنش رو دنبال میکنم و با بعدش به سوکجین نگاه میکنم.
+آم نمیدونم از کجا باید شروع کنم.
-شاید باید از اولش؟
سرمو بالا پایین میکنم که گارسون با سفارشامون میاد.
بر خرمگس معرکه، لعنت! تا من میخوام یه زری بزنم و سر صحبتو باز کنم این زرتی میاد. بشین بزار حرفمو بزنم.
خودمو به آرامش دعوت میکنم؛ خجالت بکش! این مرد روبه روته، با دیدنت فرار میکنه.با رفتنش، آهی میکشم و حرف میزنم:
+خب، پدربزرگ من روزای آخرشه و من هم تنها نوه و البته پسرِ آلفای خونواده مم...
جرعهای از قهوه م رو مینوشم، داغه. لعنتی.
زبونمو که با داغی قهوه سوخته، آروم میگزم:+شرط گذاشته که تنها در صورت ازدواج من ارثش بهم برسه. وگرنه همهش به خیریه بخشیده میشه.
سوکجین که در سکوت به حرفام گوش میداد و از آمریکانوش لذت میبرد بهم خیره میشه.
+و من باید موقتی با یکی ازدواج کنم تا نقش همسرم و معشوقه مو بازی کنه.
-چه کاری از دست من برمیاد؟
دستامو تو هم قفل میکنم، آرنج دستامو رو میز میزارم و به جلو خم میشم:
+میتونی نقش همسرمو بازی کنی. توافقی ازدواج میکنیم و 10% ارثم بهت میرسه.
با تعجبی که توی لحنش مشهود بود، سری تکون میده:
-من؟ فکر نکنم. دخترای زیادی توی کمپانی هستن. هم امگا و هم بتا، که میتونن با قرصای تأخیری هیت شونو عقب بندازن.
+من گی ام و به هیچ وجه نمیتونم با یه دختر ازدواج کنم. پدربزرگم اینو بهتر از من میدونه.
با ابرو هایی بالا پریده بهم خیره میشه:
-تو گی ای، شاید من استریت باشم.
+تو یه پسر امگایی، انتظار داری باور کنم استریتی؟
آهی میکشه. تو عمل انجام شده قرارش دادم. نیشخندی روی لبام نقش میبنده و سریع جمعش میکنم.
رد نگاشو از میز به چشمای من سوق میده:
-ببین من نمیتونم موقعیت مو به خطر بندازم. این یه ریسکه. کیم سوکجین رییس کمپانی آرزوها ازدواج کرد...
+با تنها وارث خاندان کیم، کیم نامجون. هوم؟
با زاری نگام میکنه. من میدونم تو نمیتونی از 50 میلیون دلار پول بگذری، حتی اگه پسر رییس جمهور کره هم باشی!
-نمیدونم. الان نمیتونم بهتون جواب بدم، باید درموردش فکر کنم.
از جاش بلند میشه و منم به همراه ش:
+این شمارمه، اگه نظرتوم عوض شد حتما بهم زنگ بزنید.-خیلی خب.
کارتو ازم میگیره و کت ش رو میپوشه، کمی سرش رو کج میکنه و با گفتن خدافظ میره.
درحالی که با نگاهم بدرقه ش میکنم، آروم زمزمه میکنم:
-به امید دیدار کیم سوکجین شی._______
سلام به همگی❤
ووت، کامنت و فالو یادتون نره (´∩。• ᵕ •。∩') اگه نامجین میخونید، حتما به دوتا استوری های دیگه مم سر بزنید.
لاب یو آل(づ ̄ ³ ̄)づ
YOU ARE READING
𝑀𝑦 𝑆𝑤𝑒𝑒𝑡 𝑂𝑚𝑒𝑔𝑎. 𝑁𝑎𝑚𝐽𝑖𝑛 𝑉𝐾𝑜𝑜𝑘 𝑌𝑜𝑜𝑛𝑀𝑖𝑛
Romanceاسم: امگای شیرینم🎠 خلاصه: کیم نامجون، تنها آلفای باقی مانده از خاندان کیمِ. بخاطر یه شرط 500 میلیون دلاری، که پدر بزرگش براش گذاشته، مجبور به ازدواج میشه! نامجون مدعیه که هیچوقت عاشق نمیشه...! اما عشق که این چیزا حالیش نیست. ژانر: رمنس، امگاورس، اس...