P.02

6K 1K 78
                                    

با نشستن‌ش روی صندلی روبه‌روم نگاهمو ازش میگیرم و نامحسوس آب دهنمو قورت میدم.

داشتم حرفایی که میخواستم بزنمو توی ذهنم حلاجی میکردم که با اومدن گارسون همه ش به فنا میره.
منو رو توی دستم میگیرم و بهش نگاهی میندازم. ادب حکم میکرد که من بعد سوکجین سفارش بدم، که خودش شروع میکنه:

-آمریکانو

+قهوه بدون شیر و شکر و دوتا کیک شکلاتی

*چشم. الان سفارشاتون آماده میشه

سری تکون میدم، رفتنش رو دنبال میکنم و با بعدش به سوکجین نگاه میکنم.

+آم نمیدونم از کجا باید شروع کنم.

-شاید باید از اولش؟

سرمو بالا پایین میکنم که گارسون با سفارشامون میاد.
بر خرمگس معرکه، لعنت! تا من میخوام یه زری بزنم و سر صحبتو باز کنم این زرتی میاد. بشین بزار حرفمو بزنم.
خودمو به آرامش دعوت میکنم؛ خجالت بکش! این مرد روبه روته، با دیدنت فرار میکنه.

با رفتنش، آهی میکشم و حرف میزنم:

+خب، پدربزرگ من روزای آخرشه و من هم تنها نوه و البته پسرِ آلفای خونواده مم...

جرعه‌ای از قهوه م رو مینوشم، داغه. لعنتی.
زبونمو که با داغی قهوه سوخته، آروم میگزم:

+شرط گذاشته که تنها در صورت ازدواج من ارثش بهم برسه. وگرنه همه‌ش به خیریه بخشیده میشه.

سوکجین که در سکوت به حرفام گوش میداد و از آمریکانوش لذت میبرد بهم خیره میشه.

+و من باید موقتی با یکی ازدواج کنم تا نقش همسرم و معشوقه مو بازی کنه.

-چه کاری از دست من برمیاد؟

دستامو تو هم قفل میکنم، آرنج دستامو رو میز میزارم و به جلو خم میشم:

+میتونی نقش همسرمو بازی کنی. توافقی ازدواج میکنیم و 10% ارثم بهت میرسه.

با تعجبی که توی لحنش مشهود بود، سری تکون میده:

-من؟ فکر نکنم. دخترای زیادی توی کمپانی هستن. هم امگا و هم بتا، که میتونن با قرصای تأخیری هیت شونو عقب بندازن.

+من گی ام و به هیچ وجه نمیتونم با یه دختر ازدواج کنم. پدربزرگم اینو بهتر از من میدونه.

با ابرو هایی بالا پریده بهم خیره میشه:

-تو گی ای، شاید من استریت باشم.

+تو یه پسر امگایی، انتظار داری باور کنم استریتی؟

آهی میکشه. تو عمل انجام شده قرارش دادم. نیشخندی روی لبام نقش میبنده و سریع جمعش میکنم.

رد نگاشو از میز به چشمای من سوق میده:

-ببین من نمیتونم موقعیت مو به خطر بندازم. این یه ریسکه. کیم سوکجین رییس کمپانی آرزوها ازدواج کرد...

+با تنها وارث خاندان کیم، کیم نامجون. هوم؟

با زاری نگام میکنه. من میدونم تو نمیتونی از 50 میلیون دلار پول بگذری، حتی اگه پسر رییس جمهور کره هم باشی!

-نمیدونم. الان نمیتونم بهتون جواب بدم، باید درموردش فکر کنم.

از جاش بلند میشه و منم به همراه ش:
+این شمارمه، اگه نظرتوم عوض شد حتما بهم زنگ بزنید.

-خیلی خب.

کارتو ازم میگیره و کت ش رو میپوشه، کمی سرش رو کج میکنه و با گفتن خدافظ میره.

درحالی که با نگاهم بدرقه ش میکنم، آروم زمزمه میکنم:
-به امید دیدار کیم سوکجین شی.

_______

سلام به همگی❤
ووت، کامنت و فالو یادتون نره ⁦(´∩。• ᵕ •。∩') ⁩

اگه نامجین میخونید، حتما به دوتا استوری های دیگه مم سر بزنید.
لاب یو آل⁦(づ ̄ ³ ̄)づ⁩

𝑀𝑦 𝑆𝑤𝑒𝑒𝑡 𝑂𝑚𝑒𝑔𝑎. 𝑁𝑎𝑚𝐽𝑖𝑛 𝑉𝐾𝑜𝑜𝑘 𝑌𝑜𝑜𝑛𝑀𝑖𝑛Where stories live. Discover now