P.32

3.4K 639 139
                                    

*آپـــا؟!

*فاااااک فاک...

جونگکوک به سینه تهیونگ فشار وارد میکنه و اونو از خودش دور میکنه.
تهیونگ از روی تخت پرت میشه پایین و سریع پیرهنش رو میپوشه.
به سمت کوک برمیگرده و میبینه در تلاش برای پوشوندن خودشه.

*توله سگ، چه وقت مزاحم شدن بود آخه؟

جونگکوک زیر لب غر میزنه و با سر به تهیونگ اشاره میکنه تا درو باز کنه.
تهیونگ دستی به لبهای مرطوبش میکشه و درو باز میکنه:

*چیزی شده مرد قهرمان؟

جونگ‌وی تدی (خرسش) رو بیشتر تو بغلش فشار میده:

*ددی میشه امشب پیشتون بخوابم؟

لبشو جلو میده و با امید بهش خیره میشه.
تهیونگ لبخندی بهش میزنه‌. صدای فحش ها و غر غر کردنای کوک رو میشنوه اما با این حال جلوش زانو می‌زنه و توی بغلش میگیرتش.

*بیا بریم مرد کوچولو...

جونگ‌وی سرشو به گردن ددیش میچسبونه:

*من کوچولو نیستم ددی! من پنج سالمه.

با انگشتای کوچولوش چهار رو نشون میده.
تهیونگ با خنده روی تخت میشینه و اونو روی پاش میذاره.

*مرد بزرگ اینی که الان با انگشتای شیرینت نشون دادی 4 بود!

جونگ‌وی گیج به انگشتاش خیره میشه جوری که انگار انگشتاش بهش خیانت کردن:

*آره؟

بوسه ای به موهاش میزنه:

*آره!

کوک با اخم نیشگونی از بازوی جونگ‌وی میگیره.
صدای داد جونگ‌وی بلند میشه. خودشو تو بغل تهیونگ پرت میکنه و اشکاش پایین میریزن.

*ودف کوک؟

کوک با همون اخم دستاشو بغل میکنه:

*نباید میومد اصن...

تهیونگ دستشو دور پسرش حلقه میکنه و شروع به نوازش پشتش میکنه:

*خوابش نمیبرد!

*اما ددی من درد دارم!

کوک فریاد میزنه.
جونگ‌وی سرشو از روی سینه تهیونگ برمیداره:

*ددی منه!

جونگکوک بازم نیشگونی ازش میگیره:

*نخیرم ددی منه، توله!

*جونگکوک! مگه بچه ای؟

جونگ‌وی سرشو رو سینه تهیونگ میذاره:

*آپا دیگه دوسم نداره...

گریه کردنو از سر میگیره.

تهیونگ سرشو میبوسه:

*نه عزیزدلم، آپا خیلی دوست داره!

جونگکوک با اخم دستاش رو بغل میکنه و پشت بهشون میخوابه:

𝑀𝑦 𝑆𝑤𝑒𝑒𝑡 𝑂𝑚𝑒𝑔𝑎. 𝑁𝑎𝑚𝐽𝑖𝑛 𝑉𝐾𝑜𝑜𝑘 𝑌𝑜𝑜𝑛𝑀𝑖𝑛Where stories live. Discover now