Writer POV:
هوسوک با ذوق دستشو تکون میده:
*سهری شی!
دختر موهاشو به پشت گردنش میفرسته:
*هوسوک شی...
هوسوک از جاش بلند میشه و صندلی رو براش عقب میکشه تا بشینه:
*ممنون که دعوتمو قبول کردید!
سهری لبخند زیبایی میزنه:
*خب... این بی ادبی میشه اگه دعوت یه دوستو رد کنم، اینطور نیست؟
هوسوک با نیشخند درخشانش سری تکون میده:
*حق با شماست.
منو رو برمیداره و به سمت سهری میگیره:
*چی میل دارید؟
دختر نگاهی به منو میندازه و آخرش به هوسوک نگاهی میندازه:
*هرچی خودتون میل دارید واسه منم سفارش بدید.
هوسوک سری تکون میده و با دستش به گارسون اشاره میکنه (ددی وار🥲🤤 شقتم مرتیکه)
گارسون سری تکون میده و با ادب احترام میذاره:
*چی میل دارید قربان؟
هوسوک نیم نگاهی به سهری میندازه:
*شیرقهوه و دوتا کیک شکلاتی.
گارسون بعد از یاداشت کردن، احترامی میذاره و میره.
هوسوک که رفتنش رو نگاه میکرد به سمت دختر برمیگرده و نگاهش میکنه:*اوضاع شرکت و اینا چطوره؟
سهری دستاشو توهم حلقه میکنه و روی میز قرار میده:
*به لطف یه آدم با استعداد، جدیدا سود سهام شرکت خیلی بالا رفته. و اینو مدیون ایشونیم!
میخنده:
*خجالتم میدید...
*خب این حرف حقه، چرا باید خجالت بکشید؟
پشت گردنشو میخارونه:
*خب... چه میدونم!
بعد از اینکه گارسون سفارششون رو میاره بت لبخندی حرفاشو میزنه:
*خب... ما دوستیم، نظرتـ...ـون چیه که باهم این تعارفات رو کنار بذاریم و صمیمی تر باشیم؟
سهری تک خنده ای میکنه:
*شما همین الانم از حرف زدن غیر رسمی با من نا مطمئن بودید!
*خب مطمئن نبودم کار درستیه یا نه...
*خب من...
سرشو بلند میکنه و به دختر نگاه میکنه.
سهری ادامه میده:*...دوسش دارم!
و شاهد لبخند درخشان پسر روبهروش میشه.
_______
YOU ARE READING
𝑀𝑦 𝑆𝑤𝑒𝑒𝑡 𝑂𝑚𝑒𝑔𝑎. 𝑁𝑎𝑚𝐽𝑖𝑛 𝑉𝐾𝑜𝑜𝑘 𝑌𝑜𝑜𝑛𝑀𝑖𝑛
Romanceاسم: امگای شیرینم🎠 خلاصه: کیم نامجون، تنها آلفای باقی مانده از خاندان کیمِ. بخاطر یه شرط 500 میلیون دلاری، که پدر بزرگش براش گذاشته، مجبور به ازدواج میشه! نامجون مدعیه که هیچوقت عاشق نمیشه...! اما عشق که این چیزا حالیش نیست. ژانر: رمنس، امگاورس، اس...